سرکوب کارگران در اراک

در یک طرف نفربرهای نظامی به قطار ایستاده اند و جیره خواران سر تا پا مسلح سرمایه کابوس کشتار در سر دارند. قطار نظامیان موتور سوار سرتا پا مسلح با قطار فشنگ و مسلسل، گاز اشک آور. این جا میدان جنگ است؟ دشمن کیست؟ طرف دیگر گرد و خاک است و دود و از درونش لشگر مجروح و خونین کارگران. آری این جا اراک است. لشگر سرمایه به صف ایستاده است تا دشمن طبقاتی را سرکوب کند. سرکوب جنگ طبقاتی جنگ اصلی سرمایه است. سرمایه دشمن خود را می شناسد. توانش را در برهم ریزی نظم خود باور دارد. به همین سبب نیروهایش همیشه در حالت آماده باش است. نیروهای مختلف با نام های مختلف دارد. نیروی انتظامی، ارتش، ژاندارم، کمیته چی، سپاه درون مرزی و برون مرزی؛- این آخری برای سرکوب نیروهای سایر کشورها می باشد. مثل زمان شاه که برای سرکوب جنبش ظفار به آنجا فرستاده شده بودند، اکنون به  سوریه، یمن و … اعزام می گردند. نیروهای ویژه، پلیس ضد شورش! کدام شورش؟ نیروهای امنیتی، نیروهای لباس شخصی، بسیج یا پارامیلیتر اسلامی، نیروهای متعدد گشت، حراست، ساواما یا ساواک قبلی، نیروهای اطلاعاتی. قوه قضائیه و پلیس قضایی؛ قاضی و شارع و عسگر، دادگاه و دادیار و ضابط. قوه قضائیه نه، بلکه قوه ای که توده ی کارگر را جانی می بیند و برایش زندان و شکنجه و اعدام و شلاق در چنته دارد و برایش فرق نمی کند کدام کارگر و از کدام بخش. و برایش حکم می نویسد: علیه امنیت کشور در واقع امنیت سرمایه، برانداز، تروریست، نفوذی گروهک ها، ارتباط با بیگانه، ضد انقلاب، ضد ولایت فقیه، ضد شرع مقدس اسلام.

آری در جهان سرمایه داری، کارگر دشمن است؛ اگر مطیع و سر به زیر نباشد. اگر حرفی از حق و حقوق خود و سایر رفقایش بزند؛ اگر جمعی حرکت و عمل کند؛ اگر درد رفیق کارگرش را بفهمد؛ اگر بخواهد حرفش را، درد دلش را و خواسته اش را به گوش سایرین برساند؛ اگر اعتصاب کند؛ اگر با کارگران اعتصابی اعلام همبستگی کند؛ اگر از رفیق کارگر خود حمایت کند؛ اگر با کارگران زندانی اعلام همبستگی کند؛ اگر به شرایط بد کار اعتراض کند؛ اگر خواهان افزایش دست مزد باشد؛ اگر خواهان دریافت دست مزد عقب مانده باشد؛ اگر خواهان دریافت بخش های جراحی شدۀ دستمزدش تحت عنوان عیدی و پاداش، باشد؛ و بسیاری اگرهای دیگر.

این جا هم در اراک در طرف دیگر این معادله، کارگرانی قرار دارند که حتی تقاضای اضافه دست مزد نکرده اند. ماشینی را تخریب نکرده اند. پنجره ای را نشکسته اند. کسانی اند که ماه هاست کار کرده اند یا آماده به کار بوده اند، اما دست مزد شان از طرف کارفرما با وعده و وعیدهای فریب کارنه و دروغ، پرداخت نشده است. دیگر کاسه ی صبرشان لبریز شده است. دیگر بقال و نانوا و قصاب و…، او را ندیده می گیرند و او نیز شرم دارد بیش از این نسیه طلب کند. آن ها تنها خواهان پرداخت دست مزد عقب مانده ماه های گذشته خود هستند. این آخرین کاری است که مانده بود و آن ها انجام نداده بودند. پاسخ اما اسلحه بود و گاز اشک آور و باطوم.

آری سرمایه این چنین مهاجم و سرکوب گراست، زیرا از ارزش اضافه ارتزاق می کند و پروار می شود. ارزش اضافی یعنی تبدیل سهم دائما افزایش یابنده ای از کار کارگر به کار اضافی که در کل توسط سرمایه و سرمایه دار بلعیده می شود. بخشی به سرمایه الحاقی تبدیل می شود و استثمار بیش تری را رقم می زند. بخشی آن گاه که بازار از سرمایه اشباع است و تقاضا به آن نا کافی وارد بازار سهام می شود. این که چگونه سرمایه بخش کاراضافی را به ضرر کار لازم بزرگ تر کند، بخشی از این رابطه است. رابطه ای اجتماعی. رابطه ی خرید و فروش نیروی کار. رابطه ای که از آغازش با تناقض همراه است. این تناقض و تضاد همگام با این رابطه و در تار و پود آن رشد می کند، زیرا سرمایه می کوشد بخش عمده کار کارگر را به صورت کار اضافی در بیاورد و از دست کارگر خارج کند. به همین سبب کارگر به طور نسبی دائما فقیرتر می شود. هرچند که بسیار بیش تر تولید می کند. هرچند که بسیار بیش تر اضافه کاری می کند.

طبقه ی سرمایه دار دشمن طبقاتی خود – طبقه ی کارگر- را می شناسد. آیا طبقه ی کارگر هم در طرف دیگر معادله، دشمن طبقاتی خود را می شناسد؟ آیا ساز و کار مبارزه را مثل طبقه سرمایه دار آماده کرده است؟ آیا ارتش خود را سازمان داده است؟ آیا نظم و قانون ضد سرمایه داری خود را مدون کرده است؟ آیا گام های اول را برای درهم شکستن نظم طبقاتی سرمایه برداشته است؟ برای یافتن پاسخ به جای جای جهان کارگران نظری بیندازید. نه زیاد دور نمی رویم  از همین اراک آغاز می کنیم. کارگران بالاخره به این نتیجه می رسند که باید پیام خود را به گوش توده های مردم کارگر برسانند. این درست است. حرکت می کنند شعار می دهند. شعار حرکت کارگری باید محتوی حرکت را فریاد کند. ۹۰۰ کارگر باهم برای احقاق حقوق خود حرکت کرده اند. باید حق و حقوق خود را فریاد کنند تا مردم بدانند که برای چه حرکت کرده اند. اما می شنویم که یک دست می گویند: اله و اکبر، اله و اکبر! این شعار پیامی ندارد که دیگری را برای حمایت یا هم بستگی جذب کند. مشکل تو را طرح نمی کند. دشمن تو را نمی ترساند. قدرت جمعی تو را نشان نمی دهد. پشیزی از سود سرمایه کم نمی کند تا چه رسد به این که بنیان سرمایه را بلرزاند. آنگاه که سرکوب می شود، مورد حمله قرار می گیرد و خونین می شود فریاد می زند: کارگر بیچاره، کتک زدن نداره! دشمن ترا قوی می داند و تدارک می بیند، اما تو خود را باور نداری. این درد روزگار ماست. طبقه کارگر به هستی طبقاتی خود آگاه نیست. بعضی سرکوب و حفقان را عمده می کنند، اما همه جای دنیا، سرکوب و خفقان عریان مثل ایران نیست، اما بازهم طبقه کارگر اصلا خود را نمی بیند. رتق و فتق همه ی امور را به دیگرانی سپرده که نه نمایندگان او، بلکه از سنگرهای نظم طبقاتی سرمایه اند. مبارزه ی کارگران با نظم سرمایه، اصولا مبارزه با سرکوب و خفقان هم هست. اگر با سرکوب و خفقان مبارزه نشود، سرکوب درونی می شود. سرکوب در نظام سرمایه داری، سرکوب نظام و سرکوب سرمایه است. برای مبارزه با آن حتی ساده تر برای احقاق گام به گام حقوق حقه خود هم راهی جز مبارزه با سرکوب سرمایه نیست. سرکوب سرمایه همه جا عیان است. وقتی کارت را به کار لازم و کار اضافی تقسیم می کنند، و تو آن را می پذیری، این سرکوب است و نیازی به زندان و شکنجه هم ندارد. بدتر از زندان و شکنجه ترا درهم می شکند. نگوئیم ما نمی دانیم که چه باید کرد. تاریخی از مبارزه پیش روی ماست. ما هم بخشی از این تاریخ هستیم. تاریخی که در عمل آن را می سازیم. اگر سرکوب را می پذیریم به تاریخ سرکوب تسلیم می شویم. ما فهمیده ایم که باید از مساله فردی به جمعی رسید. همین حرکت جمعی آن را نشان می دهد. بیائیم جمع مان را گسترده تر کنیم. سرکوب جمعی بزرگ، مشکل تر از جمعی کوچک یا فرد است. اگر در یک روز و در یک نقطه دو گروه کارگر در شرایط یک سان دست به اعتراض می زنند چرا باهم حرکت نکنند. چرا هماهنگی نکنند و به یک نقطه تلاقی نرسند، چرا از قبل به شعارهایی که باید بدهند فکر نکنند. چرا به احتمالات ممکن و راه حل های ممکن برای دور زدن آن ها اندیشه نکنند. چرا یک بار و دو بار و صد بار فریب وعده و وعید مسئولان را بخورند. وعید و وعید هایی که وعده های سرخرمن اند تا تنور مبارزه را سرد کنند و بخشکانند. تا فرصت برای سرکوب اساسی حرکت پیدا شود. و با آن دوباره کارگر به امید گشایش امور به سرکار برگردد. این ترفند سرمایه را بارها تجربه کرده ایم. در عسلویه، در بافق، در سرچشمه و در جای جای ایران و اعتصابات هر روزه ی کارگری. بیایید دردهامان را، حرف هامان را، خواسته هامان را که همه یکسان است باهم یکی کنیم. و به خود بگوئیم ظلم و ستم سرمایه کافی است! بس است! ما دیگر تحمل نمی کنیم!

 

 

فریده ثابتی

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.