فقرو جنسیت و وابستگی طبقاتی

، فریده ثابتی

فقر چیست؟ چگونه تولید می­شود ؟ چگونه د ر جامعه توزیع می­شود؟

تعاریف متفاوتی از فقر وجود دارد. به طور سنتی وقتی از فقر صحبت می­شود به فقدان یا کمبود پول یا کمبود مالی­ای که باید وسایل زندگی را تامین کند توجه می­شود.

اما تعریفی دیگر فقر را از دید شانس های زندگی مورد توجه قرار می­دهد. یعنی کلیه شانس هایی که انسان برای دستیابی به کالاهای مادی و غیرمادی در جامعه دارد. بنا براین از دونوع فقر صحبت می­شود فقر درآمدی یعنی داشتن درآمدی پایین تر از حد برآورد نیازهای اساسی انسان که در جوامع مختلف براساس استانداردهای زندگی آن جامعه تعین می­شود و می­تواند فقر نوع دوم را هم شامل گردد. معمولا در این نوع سنجش در آمد متوسط خالص جامعه را محاسبه می­کنند و کسانی را که کم­تر از ۵۰% درآمد متوسط جامعه را داشته باشند فقیر می­خوانند. دوم فقر از نظر دست­یابی به شانس های زندگی مثلا شانس در بازار کار، گذران اوقات فراقت، مسکن خوب، وضعیت بهداشت و سلامتی و مناسبات اجتماعی است.

فقر مفرط شامل کسانی است که در حاشیه جامعه زندگی می­کنند و معمولا در محاسبات آماری از آن­ها چشم پوشی می­شود مثل افراد بی­خانمان و کودکان خیابانی.

نوع دیگری از فقر وجود دارد که جامعه سعی می­کند با کمک­های اجتماعی روی آن سرپوش بگذارد و وجود فقر را مخفی نگه دارد. این فقر شامل تمام کسانی است که با این کمک­ها زندگی می­کنند. فقر پوشیده فقری است که افرادی را شامل می­شود که گرچه درآمدشان از متوسط مورد بحث کم­تر است اما به دلایل فرهنگی، اجتماعی نمی­خواهند از کمک­های اجتماعی استفاده کنند و بنا به ضرب المثل ایرانی با سیلی صورت خود را سرخ نگه می­دارند. در حالی که تامین یک زندگی مناسب باید حق هر انسان و جامعه موظف به تامین آن باشد.

هم چنین شیوه­های متفاوت سنجش فقر وجود دارد اما اکثرا فقر را با درآمد مورد سنجش قرار می­دهند. درآمد نشانه خوبی برای تعریف وضعیت فقر است. این نشانه مقایسه بین کشورها و گروه های درآمدی را امکان پذیر می­سازد اما باز هم مشکلاتی به جا می­ماند. مساله این است که آیا درآمد سرانه که براساس خانواده اندازه گیری می­شود آیا می تواند دستیابی متفاوت زنان و مردان را از آن در خانواده نشان دهد؟ آیا درآمد کسب شده در خانواده بین کلیه اعضای یک خانواده عادلانه توزیع می­شود؟

این سنجش چگونگی توزیع درآمد را در خانواده و چگونگی دست­یابی افراد خانوار به منابع را در رفع نیازها روشن نمی­کند. نمی بیند که در خانواده فضایی نامتفارن وجود دارد و سیستم اتوریتر اجتماعی در خانواده نیز نمود دارد و سبب می گردد که حتی فقر نیز به شیوه ای نامساوی در یک خانواده توزیع شود. نقش­های فرهنگی، سلسله مراتب قدرت در خانواده سبب می شود که توزیع منابع در درون خانواده نیز عادلانه نباشد. عدم تساوی بین زن و مرد در خانواده زنان را به ویژه بازهم در یک خانواده فقیر، فقیرتر می­کند.

فقر ریشه در جامعه طبقاتی دارد. در این جوامع فقر دائما تولید و بازتولید می­شود و هرگز نمی­توان آن را به طور مطلق از بین برد. در جوامع ثروتمند و پیشرفته می توان آن را پوشاند و ملایم کرد اما مثل آتش زیر خاکستر بالاخره بیرون خواهد زد.

وابستگی طبقاتی در فقر نقشی اساسی بازی می­کند. فقر گریبان زنان، مردان یا هردو جنس را می­گیرد اما براساس سن، قومیت، سنت خانوادگی، مناسبات نقشی جنسیت به طور متفاوت تجربه می­شود. زنان از نظر نقش­های بیولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی در شرایطی زندگی می­کنند که با تاثیراتشان فقر موجود را برای زن باز بزرگ­تر و شدیدتر می­کنند. توجه من در این مقاله معطوف به مساله زنان است.

فقر و وابستگی جنسیتی به طوری جدا ناشدنی درهم گره خورده اند. محدودیت­های اجتماعی و مناسبات قدرتی در خانواده امکان ترقی زن را محدود می­کند و فقر او را تشدید می­نماید. ۷۰% فقرای جهان را زنان تشکیل می­دهند. خطر فقر برای زنان اقشار پایینی جامعه، زنان مسن، زنان سرپرست خانوار و به ویژه برای زنان طبقه کارگر از زنان سایر اقشار و طبقات جامعه بیش­تر است.

در همه کشورهای دنیا فقر زنان بالاتر از مردان است. زنان امکان دست­یابی به منابع را ندارند یا کم­تر دارند. مثلا در کشور نیجریه در رابطه با گرفتن اعتبار از بانک برای آغاز کار این پیشداوری در مورد زنان وجود دارد که زنان با پول بد تا می­کنند و آن را پس نمی دهند در نتیجه به زنان وام داده نمی­شود و باید این کار توسط مردان انجام شود. یا در روستای ” قباد بزن” قم ۷۳ خانوار قالی باف وجود دارد که تنها یک قالی باف آن مرد است اما این زنان حق عضویت در تعاونی محلی را ندارند و مردان شان عضو تعاونی قالی بافان هستند. یا در کشورهای آسیای جنوب شرقی دختران کم سن را برای کلفتی به شهرها یا کشورهای دیگر می­فرستند. در بلوچستان ایران دختران کوچک را در اثر فقر خانواده به مردان پیر می­فروشند یا در ازای بدهی واگذار می­کنند.

تقسیم کار برمبنای جنسیت، که کارخانگی را با کمک سنت و فرهنگ به زنان واگذار می­کند و آن را به عنوان وظیفه زن نمایش می­دهد. رابطه تنگاتنگی بین کارخانگی بی مزد و فقر زنانه وجود دارد. این تقسیم کار زن را در دست­یابی به مواد و منابع اجتماعی و سهم داشتن در پروسه­های تصمیم گیری سیاسی اجتماعی محدود می­کند. زنان به طور نسبی نه تنها ارزش­های مادی کم­تری را در اختیار دارند بلکه امکان دست­یابی شان به کالاها و خدماتی که از طریق روابط اجتماعی، آموزش رسمی و فرهنگی می­شود در اختیار گرفت هم کم­تر است و خطر فقر را برای زنان افزایش می­دهد. حتی این­جا در سنجش فقر که درّآمد را ملاک قرار می­دهند آن را تنها منبع تامین نیاز خانواده به حساب می­آورند در حالی که کارخانگی و بازتولید اجتماعی خانواده در زمان مورد نظر را در نظر نمی­گیرند. و کار پرداخت نشده زن برای کار خانگی به حساب نمی آید- براساس محاسبه ای که من در مقاله ” زنان در جمهوری اسلامی” سیمای سوسیالیسم شماره ۸ ارائه دادم در سال ۱۳۷۵ زنان خانه داردرایران بابت نگهداری از کودکان و خدمت به بازتولید نیروی کار ماهانه ۱۰۴۵۸۴ هزار ساعت کار بدون مزد انجام می دهند که با احتساب یک مزد بسیار پایین سبب صرفه جویی ۷۰۶ میلیارد تومان برای سرمایه می­شوند- کاری که برای کننده اش هیچ امکانی ایجاد نمی کند. کاری است که بازنشستگی ندارد. استراحت و مرخصی ندارد. کاری که جامعه به دوش زن می­اندازد و بسیار طبیعی به عنوان وظیفه زن نگریسته می­شود. کاری که مجموعه ای را در بر می­گیرد که از نظرتقیسم کار اجتماعی به نهادهای متفاوتی واگذار می­شود. کار نگهداری و پرورش کودکان که باید در مراکز مربوط به کودکان مثل شیرخوارگاه­ها، مهد کودک­ها، کودکستان­ها انجام گیرد. مراقبت از افراد سالمند فامیل که در حقیقت وظیفه جامعه است. خدمات مثل آماده کردن غذا، تهیه لباس و تعمیرات. کارخانگی مثل خرید، پخت و پز، شستشو، نظافت، اتوکشی، انجام بخشی از کارهای بیرونی مثل پرداخت قسط ها و غیره .اگر ارزش پولی این ها در درآمد ملی محاسبه شود آن گاه با احتساب متوسط مجموع درآمد فقر افراد بیش­تری را شامل خواهد شد و ابعاد آن بزرگتر خواهد شد. هم چنین اگر مجموع وقت صرف شده برای این موارد محاسبه شود نابرابری بین زن و مرد را در خانواده و جامعه نشان می­دهد. زنان در مقایسه با مردان در رابطه با فقر وضعیت بدتری دارند.

زنان امروز نسبت به ۳۰ سال قبل بیشتر شاغل هستند. اما درآمدشان به طور متوسط بین ۵۰ تا ۹۰ درصد درآمد مردان است. استفاده از زمان برای مردان و زنان متفاوت است. زنانی که سرپرست خانوارند و هم چنین زنان به طور کلی به خاطر کار پرداخت نشده خانگی وقت کم­تری دارند تا خود را از نظر مادی و معنوی مورد مراقبت قرار دهند، نیروی کار خود را بازتولید کنند، امکانات شغلی را مورد استفاده قرار دهند؛ استراحت کنند و از وقت آزاد خود بهره مند شوند. بدین خاطر آن­ها فشار جسمی و روحی بالاتری دارند که منجر به این می­شود که آن­ها برای شرکت در تصمیم گیری­های اجتماعی سیاسی وقت کم­تر دارند. چند مثال: یک بررسی در انگیس در سال ۱۹۸۷ نشان داد که کار پرداخت نشده یک زن سالانه ۱۹۲۹۲ پوند( واحد پول انگیس) خرج برمی­دارد اگر یک کارگرمزدبگیر زن یا مرد آن را انجام دهد.

بررسی دیگری در فیلیپین در سال ۱۹۷۶ نشان داد که زنان خانه­دار به طور متوسط ۷۰ ساعت کار در طی هفته در خانه انجام می­دهند . مقدار متوسط برای دهه ۸۰ برابر با ۸۰ ساعت بود که قابل مقایسه با کار هفتگی دو کارگر است. کار پرداخت نشده ۱۳ میلیون زن خانه دار نامیده شده در سال ۱۹۹۶ در ایران ماهانه بالغ بر ۷۰۶ میلیارد تومان بود. در کنار کار خانگی بیش از یک میلیون زن به طور غیر رسمی در بافت قالی مشغول به کارند. قالی دومین قلم مهم کالای صادراتی ایران بعد از نفت است. در آسیا و افریقا ۷۰ تا ۹۰ درصد کار کشاورزی توسط زنان انجام می­شود. اما در آمارهای رسمی به عنوان کار زن محسوب نمی شود و کمک به همسر به حساب آورده می­شود. در نتیجه این زنان نه به عنوان نیروی کار فعال بخش کشاورزی که خانه دار به حساب می­آیند و حقی به آن ها تعلق نمی­گیرد: نه مزد و نه بیمه بازنشستگی و بیماری و غیره.

اگر کار پرداخت نشده زن به پول مورد محاسبه قرار گیرد و و در ارزش تولید ناخالص داخلی ادغام شود، نشان خواهد داد که تولید ناخالص داخلی واقعی چقدر است و اگر این کار پرداخت نشده با کار پرداخت نشده صنعتی روی هم ریخته شود مشخص می­شود که چگونه و چقدر سرمایه داران از آن سود می­برند. همه مثال­ها­ از سیمای سوسیالیسم، شماره ۸ ، ژوئیه ۲۰۰۰،” زنان در جمهوری اسلامی ایران” ، فریده ثابتی

نابرابری امکان ترقی زن را محدود می­کند. در کره جنوبی در بازار کار موانع غیررسمی و قابل رویتی در جلوگیری از ارتقا برای زنان وجود دارد. ازین گذشته مزد ناچیز و مشکلات شغلی( برای ۴۲،۲% همه زنان شاغل) به خاطر کار غیرمنظم، گاه کاری و بخش کاری وجود دارد. زنان باید کار خود و دخالت در امور اجتماعی را هم به خاطر وظایف خانگی قطع کنند، به طور مثال به خاطر ازدواج، بچه دارشدن و سایر وظایف خانوادگی. منبع سوسیال واچ ، آلمان، گزارش سال ۲۰۰۵

در همه کشورهای اسلامی مردان حق دارند نه فقط پیشرفت کاری زنان خود را متوقف کنند بل­که می­توانند از کارکردن آن­ها نیز جلوگیری کنند. نتیجه این تبعیض و مناسبات قدرتی به حاشیه راندن زنان در اجتماعی است.

تقریبا در همه کشورها سنن و فرهنگ برای زنان محدودیت های اضافی ایجاد می­کنند. زنان در کشورهای اسلامی با مرگ همسر از زمین ارث نمی­برند. در مورد ثروت های دیگر نیز سهم کوچکی دارند مثلا در ایران اگر زن بچه داشته باشد یک هشتم و اگر نداشته باشد یک چهارم ارث می­برد. در صورتی که مرد چند زن داشته باشد همین یک هشتم و یک چهادم بین آن ­ها تقسیم می­شود. زنان در جامعه به حاشیه رانده می­شوند زیرا توانایی ورود به بسیاری از فعالیت­های اقتصادی را ندارند سپس در اثر درحاشیه بودن از دخالت در تصمیم گیری­های اجتماعی و سیاسی نیز محروم می­شوند. علاوه بر این نقش­های سنتی زن که به نورم اجتماعی تبدیل شده و حالت طبیعی می­گیرد به عنوان وظیفه زن جا می­افتد مثل انجام خدمات، مراقبت از کودکان و افراد سالمند خانواده.

زنان به کارهای درجه دو گمارده می­شوند. کارهایی که به آن­ها مزد کم تعلق می­گیرد. بخشی از مشاغل اصولا زنانه شده اند مثل فروشندگی، آرایش­گری، کارهای آموزشی، بهداشتی، نظافت و امور اداری که به دلیل همین زنانه شدن مزدهای پایینی دارند. با وجودی که در ۴۰ ساله اخیر تعداد زنان شاغل بسیار افزایش یافته است اما بیشترین این اشتغال در کارهای نامطمئن، نیمه­ وقت، گاه کار و بخش کار است در نتیجه به خاطر آن بازنشستگی دریافت نخواهند کرد. همواره در ترس بیکاری هستند.

این نابرابری تنها خاص کشورهای درحال رشد نیست بلکه در کشورهای پیشرفته هم جریان دارد. امروزه مثلا در کشورهای اتحادیه اروپا ۵۶ درصد فارغ التحصیلان مدارس و نیمی از دانشجویان را دختران تشکیل می­دهند اما این به معنی شانس بیشتر برای آن­ها در بازار کار نیست. در آلمان دو سوم جوانانی که هیچ شغلی پیدا نکرده اند دختران اند. معمولا دختران برای آموزش به رشته های کاری زنانه فرستاده می­شوند یعنی تقسیم کار برمبنای جنسیت شکل طبیعی گرفته است و نرم اجتماعی شده به نحوی که دختران خود آن­ها را ترجیح می­دهند. تراکم دختران در دوره های آموزشی در آلمان در ۴۰ رشته از ۲۰۰ رشته موجود است. اشتغال زنان در آلمان به ۵۸،۹ رسیده اما هم زمان مجموع ساعات کار زنان کاهش یافته چون آن­ها اغلب به مینی جاب یا گاه کاری و بخش کاری و کار یک یوروئی فرستاده می­شوند و یا در بخش خدمات مشغول به کار می­شوند. حتی زنانی که به طور تمام وقت کار می­کنند در کار مساوی با همکاران مرد خود ۲۰% کم­تر مزد دریافت می­کنند. این یعنی تقسیم کار برمبنای جنسیت و زنانه کردن بازار کار و در نتیجه زنانه کردن فقر هم چنین در اتحادیه اروپا.

تبعیض زنان در بازار کار منجر به فقیرتر شدن خانواده هایی می­شود که دارای سرپرست زن هستند. هنوز تقریبا در تمام دنیا به طور عملی مرد نان آور و سرپرست خانوار محسوب می­شود و درآمد زن به عنوان درآمد اضافی و کمک خرج به حساب می­آید. به دلیل محدودیت­ها ، نقش­های سنتی جنسیتی و نرم­های اجتماعی و سلسله مراتب قدرتی در اجتماع و خانواده زنان مطیع شده و تن به این نابرابری­ها می­دهند.

نتیچه گیری:

فقر یک پدیده اجتماعی است و با جامعه طبقاتی تنگاتنگ وابسته است. بدین سبب وابستگی طبقاتی نقشی بارز در فقر دارد.

با وجود این که زنان و مردان دچار فقر می­شوند اما زنان به خاطر احاله نقش های ساختاری، فرهنگی، سنتی و خانوادگی ریسک بالاتری در فقر دارند.

تقسیم کار برمبنای جنسیت و کار بی­مزد خانگی زنان دسترسی آنان به منابع مادی و اجتماعی را محدود می­کند و فقر آنان را تشدید می­نماید.

مارس ۲۰۰۶، فریده ثابتی

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.