/

انتخابات ریاست جمهوری ایران اتحاد پیروزمند کل بورژوازی و فاجعه توهم توده های کارگر

پدیده انتخابات در هر جامعه سرمایه داری، مستقل از تمامی تمایزات جوامع با هم و جدا از اینکه کدام حزب، کدام طیف اجتماعی و طبقاتی با کدام اسم و رسم و پرچم، راست یا چپ یا هر تمایز دیگر دست بالا یابند به هر حال و در هر شرائطی، یک پیروزی بسیار مهم برای طبقه بورژوازی و نظام سرمایه داری و در همین راستا یک شکست فاحش و موحش برای طبقه کارگر است. این کلام عام و بدون هیچ قید و شرط ما در مورد هر نوع انتخابات در جامعه موجود است. دلائل و پیش زمینه های واقعی این حکم را در نوشته های دیگر، خواه به مناسبت این یا آن سناریوی خاص انتخاباتی و خواه در چهارچوب مباحث پایه ای به اندازه لازمتوضیح داده ایم. بنمایه حرف ها این است که هر نوع آویختن توده های کارگر به انتخابات بستن پل بر روی قدرت ضد سرمایه داری خویش، گریز از اعمال این قدرت علیه بورژوازی، انحلال آن در نظم بردگی مزدی و ساختار حکمرانی سرمایه، انفصال از ریل مبارزه طبقاتی و کفن و دفن نیروی پیکار ضد سرمایه داری خود در گورستان مماشات با بورژوازی است. طبقه کارگر وقتی در انتخابات شرکت می جوید عملاً سرنوشت کار و زندگی خود را به جایگزینی این حزب یا آن بخش بورژوازی با حزب و بخش دیگر قفل می کند. به تمامی عوامفریبی ها و وارونه پردازی های طبقه سرمایه دار که تلاش دارد نظم و قانون و حقوق و مدنیت و دولت و کل نهادهای پاسدار سود و قدرت و موجودیت سرمایه را « مصالح عام کل جامعه و انسان ها»، اعلام دارد!! تمکین می نماید، اساس جدائی خویش از کارش را صحه می گذارد. بر انفصال کامل خود از حق تعیین سرنوشت زندگی مهر تأیید می کوبد و همه مسائل دیگر از این دست که نیاز به بازگوئی آنها نیست. انتخابات کلاً این است اما آنچه این چند روز در جهنم سرمایه داری ایران زیر لوای انتخابات رئیس جمهوری رخ داد موضوعی فراتر و فاجعه بارتر از اینهاست. در این سناریوی سیاه، طبقه کارگر ایران فقط بر دار و ندار قدرت طبقاتی خویش چوب حراج نزد، بلکه این قدرت را بر سر یکی از حساس ترین بزنگاهها در نهایت بی دانشی و توهم وثیقه افزایش توان بورژوازی برای چالش  یکی از وخیم ترین بحران های مرگبار دامنگیرش ساخت.

نتیجه انتخابات مستقل از برد و باخت های صوری این یا آن بخش بورژوازی برای کل این طبقه یک پیروزی بدون هیچ هزینه بود. درست به همان سیاق که برای توده های کارگر یک باخت هولناک همراه با تحمل بیشترین هزینه هاست. سرمایه داری ایران در چنگال قهر یک بحران گسترده اقتصادی، زیر مهمیز مرگبار تحریم ها و فشارهای ویرانگر ناشی از مناقشات دولت اسلامی بورژوازی با برخی قطبهای قدرت سرمایه جهانی، خطر انفجار اعتراضات کارگری، عصیان های بی مهار اجتماعی و همه معضلات دیگر، آستان ورود به مهلک ترین دوره فتور و فروپاشی و شکست و احتضار را دق الباب می کرد. جمهوری اسلامی زیر فشار سهمگین تمامی بحران ها، فروماندگی ها و مخاطرات، از زمین و آسمان کورسوئی برای چاره گری و فرار و تمدید قوا می جست. آنچه از دل سناریوی انتخاباتی روز ۲۴ خرداد ۹۲ بیرون آمد دقیقاً همان چیزی بود که کل ارتجاع بورژوازی ایران نیاز داشت. شاید بخشهائی از دولتمردان سرمایه زیر مهمیز حماقت گریزناپذیر تاریخی و طبقاتی قادر به درک اهمیت موضوع برای خویش نباشند. درست به همان گونه که لایه هائی از طبقه کارگر غرق در بحر سرگردانی، بی دانشی و توهم، باخت عظیم خود را مصداق فرصت « این ستون تا آن ستون» یا منفذی به سوی گشایش پندارند. نیروها، محافل و باندهای مافیائی درون بورژوازی که در طول سالهای اخیر چرخ برنامه ریزی، استقرار نظم و تحمیل تمامی سبعیت های سرمایه داری بر طبقه کارگر را در دست داشتند، عملاً عجز، شکست و فروماندگی خویش برای چالش بحران ها و خروج نظام از ورطه مهلک ترین بن بست ها را به اندازه کافی، در معرض دید همگان، قرار داده بودند. آنها در طول سال های اخیر با رویکردها و سیاست های خاص خویش در یکسو و جدال سبعانه بر سر توزیع اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر و تقسیم سهم مالکیت و قدرت سرمایه میان خود در سوی دیگر، به چنان درجه ای از فرسودگی سقوط کرده بودند که هیچ دریچه ای به سوی تدبیر چاره ساز و جمعی برای هیچ سطح غلبه بر وضعیت حاضر به روی خود باز نمی دیدند. جناح موسوم به اصولگرا  خود نیز واقعیت زمخت این استیصال را، خواسته یا ناخواسته، از دل گیج سری ها و شکست های روزمره تصدیق می نمودند. وخامت اوضاع در حدی بود که همه نمایندگان فکری، سیاسی، نظامی، روحانی، پلیسی، اقتصاددان، سکانداران سفینه نظم و سگ های زنجیری، حاکم یا اپوزیسون، اصلاح طلب یا اصولگرا، داخل کشوری یا خارجه نشین، سلطنت طلب یا جمهوری خواه، مذهبی یا لائیک، در حال غضب یا مغضوب، زندانبان یا زندانی و در یک کلام کل دار و دسته های درون اردوی بورژوازی هم صدا یا با صداهای مختلف، راهی برای خروج از بن بست  می جستند. همه حتی اصولگرایان حاکم، حتی پیردژخیم مفتی شریعت و ولایت فقیه سرمایه درک کرده بودند که یافتن این راه در حیطه کفایت مافیای مسلط قدرت سیاسی روز سرمایه داری نیست.

دولت اسلامی سرمایه در چنین وضعی بیش از هر چیز و مقدم بر هر کار در دو حوزه اساسی نیازمند احراز سیاست ها و چاره جوئی های جدید بود. اول اینکه برای فروپاشی رو به تعمیق چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی چاره ای اندیشد و دوم اینکه راهی برای مقابله با موج انفجار اعتراض احتمالی طبقه کارگر جستجو کند. حصول هدف نخست در گرو این بود که مجادلات میان خود و قطب های قدرت سرمایه جهانی را به مسیری متفاوت با ریل تا کنونی سوق دهد. هر میزان موفقیت در حوزه دوم نیز موکول به دور تازه ای از جلب توهم طبقه کارگر و زمینگیر ساختن جنبش کارگری زیر فشار این توهمات می شد.

باندهای مختلف مافیای مسلط بورژوازی در قدرت سیاسی در هیچ کدام این دو حوزه هیچ کارائی نداشتند و قادر به باز کردن هیچ گرهی نبودند. هیچ شانسی برای برداشتن هیچ گامی در این گذر نداشتند، با اینکه تمامی اهرم های قدرت را در تمامی قلمروها در دست دارند اما در بند بند هستی خود اسیر جدال و تشتت هستند. سلاح قهر و سرکوب و خفقان پلیسی و حمام خونهای سرمایه اگر می تواند توده عاصی کارگر را ساکت سازد اما گرهی از معضل فروپاشی پروسه سامان پذیری سرمایه باز نمی  نماید و در پهنه مجادلات جهانی هیچ دردی را علاج نمی کند. در چنین وضعی کل بورژوازی به تلاش افتاد. « اصلاح طلبان» به رسم معمول و مطابق سنت دیرینه که همواره و در همه مراحل تاریخی رسالت تلاش برای نجات سرمایه در دل مهلک ترین گرداب ها را به دوش می کشند با همه توان دست به کار شدند. آنان که تا چند روز پیش زیر فشار تهاجم قهرآلود شرکای طبقاتی به گونه ای بسیار کمیک از تحریم سخن می راندند با علم و کتل کافی  وارد میدان ماجرا گردیدند. خاتمی و دار و دسته اش درست همان کاری را کردند که در سال ۷۶ با هدف رهائی نظام بشرستیز بردگی مزدی از چنگال بحران اقتصادی و اجتماعی آن روز انجام دادند. آن ها در جستجوی راه نجات سرمایه داری و رژیم گند و خون و وحشت اسلامی سرمایه مثل همیشه دست وداد و بیعت به سوی رفسنجانی، شریک همیشگی بربریت ها و جنایات خویش دراز کردند. دو طیف همسوی و همدل و هم اندیش نفرت بار بورژوازی در کارزار بشرستیزانه دفاع از کیان قدرت سرمایه بر روی حسن روحانی سرمایه گذاری کردند. روحانی نماینده دیرینه خامنه ای در شورای عالی امنیت ملی و برخی نهادهای دیگر، نزدیک ترین یار غار رفسنجانی، عضو هیأت مذاکره کننده  هسته ای در دولت خاتمی، چهره سابقه دار دستگاه اختاپوسی امنیتی و پلیسی دولت اسلامی در طول ۳۰ سال اخیر، فرمانده یکه تار کشتار کوی دانشگاه تهران، در زمان زمامداری اصلاح طلبان حکومتی و فرد مطلوب قطب های قدرت سرمایه جهانی در گفتگوهای مربوط به مناقشات رژیم با این قطب ها است. او با این کارنامه سیاه اختاپوسی و ضد بشری،  در شرائطی که طوفان بحران ها و مخاطرات از همه سو زورق هستی سرمایه داری را در خود می پیچد، نمی توانست که مطلوب بیت رهبری و هسته اصلی رتق و فتق نظم سیاسی روز سرمایه نیز نباشد. بر خلاف آنچه فریبکاران می گویند. روحانی در هر دو حوزه اساسی  نیاز رژیم به چاره گری، مستقل از اینکه قادر به انجام کاری باشد یا نباشد، واجد خصوصیاتی است که کورسوی امیدی برای نجات جمهوری اسلانی از طوفان مخمصه های موجود قلمداد می شد. از یک سوی شکارگری برای صید توهم انبوه بخش هائی از طبقه کارگر به حساب می آید و از سوی دیگر نقطه اجماعی برای غالب محافل و دستجاتی از بورژوازی است که در جستجوی راه فرار از گرداب هائل موجودند. در عرصه نخست توده عظیم انسان های سرگردان در برهوت بی تشکیلاتی، ناآگاهی، استیصال و زیر آوار عظیم راه حلهای گمراه کننده رفرمیستی، به سادگی هر سرابی را آب می پندارند و شکار توهم آنها مهارت خارق العاده چندانی نمی خواهد. در حوزه دوم یا حصول اجماع بورژوازی موضوعی نیست که موکول به توافق مکتوب و داوطلبانه همه بخش های این طبقه باشد. آنچه سرمایه نیاز دارد و چاره مقدور روز طبقه سرمایه دار است به طور معمول شرائط اجماع جناح های مختلف بورژوازی را نیز فراهم می سازد. رسالت دولت روحانی این است که راه مماشات با بورژوازی جهانی برای خلاصی از مهلکه موجود را پیش گیرد، با توسل به تمامی ساز و کارهای ممکن، خطر انفجار اعتراضات کارگری را به تعویق اندازد و در دل این میدان داری ها دریچه تنفس تازه ای برای سرمایه داری باز کند.

از جمله بدترین عوامفریبی هائی که در این چند روز توسط محافلی از بورژوازی و طیف رفرمیسم صورت گرفت یکی نیز این بود که گویا توده های عاصی انسان ها از سر هشیاری و در اعتراض علیه حاکمیت روز به پای صندوق های رأی رفتند، در اینکه عده ای از کارگران با چنین تصوری دست به چنین کار بلاهت آمیزی زده اند جای شکی نیست اما آنچه انجام گرفت و نتیجه کل سناریو همان چیزی بود که اجماع بورژوازی می خواست و درست همان کاری بود که بورژوازی برای تدارک تهاجم موحش تر علیه طبقه کارگر و تشدید فشار استثمار و و فقر و فلاکت توده های کارگر نیاز داشت. اینکه بورژوازی با حاصل این سناریو چه کند و آیا  مشکلی از او حل سازد یا نسازد پرسشی است که پاسخ ما از هم اکنون منفی است اما در اینکه کارگران یک بار دیگر بدترین شکل توهم زدگی خود را به نمایش نهادند نیز جای هیچ تردیدی نیست.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

۲۵ خرداد ۱۳۹۲

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.