کارگران و غرامت شکست هسته ای جمهوری اسلامی

همه دولت های جهان سازمان نظم سرمایه و نهاد اعمال بربریت سرمایه داری بر طبقه کارگرند، اما در یک قیاس نسبی شاید کمتر دولتی بتوان پیدا کرد که تاوان وجودش برای توده های کارگر به اندازه جمهوری اسلامی سهمگین، کمرشکن و مرگ آور باشد. روز جلوس این رژیم بر تخت قدرت سرمایه روز شروع سرشکن نمودن بار عظیم بحران اقتصادی سرمایه داری ایران بر زندگی چند ده میلیون نفوس طبقه کارگر بود. رژیم یک سال بعد آوار کردن جبال آسمان سای خسارت بحران ذاتی سرمایه بر سفره بی نان کارگران را با غرامت بسیار هولناک تر ۸ سال جنگ ارتجاعی جنایتکارانه میان خود و دولت سرمایه داری عراق به هم آمیخت. جنگ رژیم طغیان تجاوز هار بورژوازی به هستی طبقه کارگر ایران در همه جبهه های معیشتی، سیاسی، فرهنگی، فکری، اخلاقی و از همه مهمتر جان آحادش شد. جمهوری اسلامی با این جنگ بیش از ۷۰۰ هزار کارگر و افراد خانواده آن ها را قربانی ساخت. حاصل کار و استثمار چند نسل طبقه کارگر را دود و خاکستر کرد. جمعیت بسیار عظیمی از این طبقه را به خاک سیاه گرسنگی و فقر و اعتیاد و فحشاء نشاند. سطح مبارزات، خیزش ها و انتظارات آنها را دهها سال به عقب راند. با اغتنام فرصتی که به یمن جنگ برای خود پدید آورد، سراسر جامعه را کوره آدم سوزی کرد و شمار کثیر فعالین جنبش کارگری و نیروهای چپ را تسلیم شعله های آتش این کوره ها نمود. هولوکاست راه انداخت و در طول دو شب بیش از ۵ هزار انسان آزاده و آزادیخواه را روانه میدان تیر کرد. دولت درنده سرمایه با جنگ، پایه های قدرت خود را استحکام بخشید و در همین گذر زمان تحمیل اختاپوسی ترین اشکال سبعیت و بربریت سرمایه داری بر کارگران را برای سال های سال تمدید نمود.
جنگ بورژوازی بحران درون زاد بی مهار اقتصادی را تا دورترین مرزها تشدید کرد. چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی را به ورطه اختلال راند، شیرازه اقتصاد را از هم پاشاند و دولت میراث دار جنگ و سکاندار چالش بحران به تنها راه برای بازسازی پویه بازتولید سرمایه داری روی نهاد. آویختن به بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سایر مراکز مالی جهانشمول سرمایه یا دولت ها، بلعیدن طرح تعدیل ساختاری و گرو گذاشتن همه دار و ندار طبقه کارگر برای تعمیق پروسه ادغام سرمایه اجتماعی ایران در سرمایه جهانی محور همه تقلاها و تلاشهای جمهوری اسلامی شد. توده های کارگر از آن روز به بعد بار بحران چندین ساله سرمایه داری، بار کل خرابی های اقتصادی و انسانی جنگ، بار زندگی در برهوت بعد از جنگ، بار ضایعات ناشی از چند صد هزار کشته و همین اندازه معلول جنگی، بار تمامی حمام خون های دهه ۶۰، بار سوختن و خاکستر شدن چندین هزار از شریف ترین انسان ها در کوره آدم سوزی سال ۶۷، بار زن ستیزی ها، زن کشی ها، کودک آزاری ها، بار بربریت قرون وسطائی قصاص و سنگسار، بار کشتار همه انسانیت ها، عواطف انسانی و انسان بودن ها، بار جنایات توحش آمیز جنگ افروزی در کردستان و مناطق دیگر، بار سهمگین طرح تعدیل ساختاری توصیه صندوق جهانی پول به بورژوازی درنده ایران، بار کمرشکن پروسه تعمیق سرمایه اجتماعی ایران در پویه ارزش افزائی سرمایه جهانی، بار بیکاری رو به رشد بیش از ۱۰ میلیون، بار قراردادهای بشرستیزانه سفید امضاء، بار تبدیل میلیون ها مشاغل رسمی به شغل های موقت ، بار از دست دادن روزهای تعطیل و مرخصی سالانه و حداقل بیمه درمانی، بار گرسنگی ها، بی مسکنی ها، بی داروئی ها، محرومیت از درس و مدرسه، بار اعتیاد و حقارت و فحشاء و اجبار به فروش مواد مخدر، آری همه این بارها و کوه بارهای دیگر را یکجا و همزمان بر روی گرده خود تلنبار دیدند.
جنبش ارتجاعی اصلاحات آوار اختاپوسی بعدی جمهوری اسلامی بر هستی توده های کارگر بود. رژیمی که ۱۸ سال، کارگران را در سلسله بی پایان قربانگاه ها دفن ساخته بود، اینک جمعیتی از بنیانگذاران واقعی و اصلی اش، جماعتی از کارسازترین عاملان همه سبعیت ها، کشتارها و آدم سوزیهایش، کل ذخیره عوامفریبی، دجالی و جنایت پیشگی خود را در تیر می کردند تا به سینه شعور، شناخت و هر جنب و جوش اعتراضی طبقه کارگر شلیک کنند. آنها با کار خود رژیم را ماندگار و جنبش کارگری را از آنچه بود باز هم عقب تر راندند. بار غائله اصلاحات دولت اسلامی بر همه بارهای کمرشکن پیشین کارگران اضافه شد. گام بعدی بورژوازی برای ماندگاری سرمایه داری هشت سال زمامداری تیم احمدی نژاد بود. در مورد اینکه سرمایه داری ایران و دولتش در طول این ۸ سال با زندگی توده های کارگر چه کرده است نیاز به تشریح نیست. بورژوازی خود مدت هاست که تمام وقت، از طریق رسانه ها و شبکه های داخلی و بین المللی اش در این زمینه عربده می کشد. تنها مشکل کار در این گذر، کارکرد قهری و گریزناپذیر سرشت این طبقه است. ارتجاع بورژوازی کل جار و جنجالش را به تأثیر عوارض این دوران بر اقتصاد و چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران متمرکز ساخته است. نمایندگان دژخیم فکری، سیاسی و دولتی این طبقه از جمله اپوزیسون های دغلکار و عوامفریبش نمی گویند که بر سر طبقه کارگر چه رفته است؟ ۸ سال توسعه زندان ها و افزایش شمار زندانیان کارگر، ۸ سال تحمیل فقر، بی داروئی و اعتیاد و فحشاء افزون تر بر کارگران، ۸ سال آفرینش زمینه برای توسعه تحریم های اقتصادی دولت های غربی و سرشکن ساختن کل بار بیکاری، فلاکت و سیه روزی آن بر گرده لهیده زندگی توده های کارگر، ۸ سال گسیل عاصیان به کهریزک ها و راندن ماشین بر روی معترضان خیابانی، ۸ سال افزایش این بربریتها بر همه درندگیهای دوره های پیش علیه کارگران، ۸ سال تداوم قتل عام معیشت و حیات طبقه کارگر ایران در راستای این هدف که سرمایه داری همچنان پا برجای ماند. جمهوری اسلامی ۳۵ سال با کارگران چنین کرده است و اینک بسیار پیروزمندانه و بسیار هم با مباهی روزهای گشایش دوره جدیدی از حیات ننگین خود و فاز تازه ای از تداوم کل جنایت ها را پشت سر می گذارد. دور جدید ادامه دوره های قبل خواهد بود اما تفاوت هائی نیز خواهد داشت که در جای خود مهم و قابل طرحند. این تفاوت ها عبارتند از:
۱. بورژوازی ایران به گونه بی سابقه ای متحد و یکپارچه است. وحدت، همصدائی و همدلی روز طبقه سرمایه دار در هیچ یک از دوره های پیش، از وسعت و عمق امروز برخوردار نبوده است. این اتحاد و همنوائی دلیل بسیار روشنی دارد. چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران شدیدتر از هر زمان دیگر فروپاشیده و نیازمند بازسازی است. هست و نیست بورژوازی سرمایه است و اختلال پویه ارزش افزائی سرمایه دق الباب آستانه مرگ و زندگی اوست. در چنین شرائطی همه رویکردها و احزاب سرمایه از بیت وحشت خامنه ای، تا اصولگراها، اصلاح طلبان، اهالی اعتدال، حاکم، اپوزیسون، خارج نشین یا داخل نشین، زندانبان، زندانی راه نجات خود را در کنار نهادن اختلافات و سازماندهی یک اتحاد سراسری بشرستیزانه علیه طبقه کارگر و برای فراهم سازی شرائط بازسازی سرمایه داری می بینند. این کاری است که از مدت ها پیش شروع شده است و سناریوی سیاه انتخابات اخیر نقطه تجسم بیش و بیشتر آن بود.
۲. جنبش کارگری ایران در همه این دوره ها زمینگیر بوده است اما در شرائط روز از همیشه مستأصل تر و درمانده تر است. کارنامه مطول شکست ها، بی افقی ها و سردرگمیهای جنبش کارگری بیشتر از همه دوره های قبل به بورژوازی جرأت می دهد تا برای آوار ساختن سلسله دنیای غرامت های ناشی از بربریت های ۳۵ ساله به علاوه دنیای خسارات آتی بازسازی اقتصاد سرمایه داری بر زندگی کارگران دست به کار شود و کل توان طبقاتی خود را در این گذر به کار اندازد. شرائط استیصال آمیز جنبش کارگری به نوبه خود مشوقی برای همه رویکردهای ارتجاع هار بورژوازی است که برای پیشبرد هدف مشترک دست به یکی کنند. اگر چنین نبود و اگر طبقه کارگر در این وضع قرار نداشت آنگاه برخی اپوزیسون های فریبکار سرمایه شاید راه دیگری پیش می گرفتند. از جمله به سیاق بسیاری وقت ها، راه سوار شدن بر موج نارضائی و خشم کارگران را پیشه می کردند.
۳. میزان سهمگینی، قدرت فرسایندگی و ابعاد غرامتی که این بار بورژوازی در راستای بازسازی اقتصاد فروپاشیده سرمایه داری بر هست و نیست توده کارگر آوار خواهد کرد بسیار بیشتر و بی مهارتر از همه دوره های پیش خواهد بود. بورژوازی به یمن موقعیت زمینگیر جنبش کارگری، باز دیدن زمینه های مساعد فریبکاری، داشتن انسجام درونی و سایر ساز و کارهای موافق، از طرح طول و عرض ماجرا ابا ندارد. زیر نام ورق زدن کارنامه دولت پیش طومار غرامتی را که کارگران خواهند پرداخت باز و هر روز بازتر می سازد. گزارش صد روز کار دولت روحانی به طور واقعی هیچ چیز سوای معماری سکوی تعرضات موحش روزهای آتی سرمایه علیه کارگران چیز دیگری نبود.
۴. تیم روحانی و دولت حاضر بورژوازی به لحاظ ظرفیت دجال بازی و ترفند آفرینی در یک سوی و کارائی و توان لازم برای برنامه ریزی سرشکن سازی کل بار بحران و بازسازی اقتصاد فروپاشیده سرمایه داری بر زندگی کارگران از همه دولت ها و تیم ها سابق مصمم تر، مجرب تر و شعبده بازتر است. عوامل دیگر تشکیل دهنده اوضاع فعلی مانند موقعیت رقت بار جنبش کارگری، همدلی کل بورژوازی و شرائط بین المللی نیز همگی دست این تیم را در تاخت و تاز هر چه سبعانه تر و در عین حال دجال منشانه تر برای تحقق اهداف این طبقه و سلاخی هست و نیست توده های کارگر بیش از حد باز می گذارد.
۵. بورژوازی فقط در داخل ایران برای یکه تازی هارتر علیه جنبش کارگری و بازسازی اقتصاد سرمایه داری متحد و همساز نیست. روند رویدادهای روز از پاره ای جهات به سمت کاهش مناقشات میان جمهوری اسلامی و امریکا یا کل دولت های غربی نیل دارد. بورژوازی امریکا بیش از هر زمان دیگری به کمک دولت اسلامی سرمایه داری ایران محتاج است. فروماندگی دولت امریکا در افغانستان، سردرگمی عمیق این دولت در سوریه، معضلات سر راه نقش بازی سران واشنگتن در رابطه با منازعات اسرائیل و فلسطین، وضعیت انفجاری عراق، رشد روزافزون القاعده در منطقه، موقعیت شکننده و در حال انفجار لبنان، اختلال قدرت دخالتگری و نفوذ امریکا در مصر و بسیاری رخدادهای دیگر همه و همه، دولت اوباما را به سمت نزدیکی با جمهوری اسلامی و بهره گیری از نقش این رژیم برای کاهش مشکلات دامنگیرش سوق می دهد. دولت روحانی این وضع را خوب درک می کند و برای بهره گیری از این نیاز امریکا به هر تقلائی دست می یازد. مؤلفه های مهم دیگری در این روند اثرگذارند. اول: کشورهای منطقه حتی ترکیه و به نحو اولی عربستان یا قطر قادر به گشودن هیچ گرهی از معضلات روز دولت امریکا نیستند و این امر به نوبه خود احتیاج دولت اوباما به جمهوری اسلامی را تعمیق می کند. دوم: نیاز امریکا به رژیم با همه وسعت و اهمیتش شالوده کار بورژوازی ایالات متحده در رابطه با دولت اسلامی را دچار تغییر نمی کند. بهره گیری بورژوازی امریکا از نقش رژیم برای پیشبرد سیاست ها و کاهش مخمصه هایش مطلقاً به معنای میدان دادن به زیادت جوئی ها و باج خواهی های جمهوری اسلامی نخواهد بود. ما بارها تصریح کرده ایم که هدف اصلی کل جدال ها تا جائی که به دولت امریکا مربوط است قرار دادن جمهوری اسلامی در موقعیتی است که چهارچوب میدان داری، قدرت مانور یا توان اثرگذاری منطقه ای و بین المللی اش همان باشد که ایالات متحده اراده می کند و تعیین می نماید. بحث بر سر این نیست که امریکا حتماً در این گذر موفق می گردد یا همه تلاش هایش به شکست می انجامد. تأکید این نوشته فقط بر این است که دولت اوباما و اسلافش برای رسیدن به این هدف برنامه ریزی نموده اند، کارهای زیادی انجام داده اند و این روزها بیش از پیش انجام می دهند. سناریوی هسته ای چندین ساله اساساً میدان برد و باخت این جدال است. در همین جا باید گفت که طراح مسأله هسته ای دولت امریکا نبود. این سناریو توسط جمهوری اسلامی خلق گردید و اساساً برای این آفریده شد که وسیله گشایش میدان داد و قال این رژیم برای تبدیل خویش به یک قدرت مطرح جنجالی در دنیا و به کارگیری این قدرت برای باج خواهی های بین المللی باشد. دولت بورژوازی ایران بساط این غائله را با دستاویزها و توجیهات واهی پر سر و صدای دیگر اما در واقع فقط با همین هدف در سطح جهان پهن کرد. آنچه شاید عقل سران رژیم قادر به پیش بینی اش نبود و یا در محاسبات آن ها سرنوشت ساز تلقی نمی شد، این بود که این سناریو درست به رویه معکوس خود مبدل گردد. حادثه ای که رخ داد. بورژوازی امریکا سناریوی رژیم را بلعید و آنچه را که بنا بود قاتق نان حاکمان سرمایه در ایران شود بلای جان آنان شد. جمهوری اسلامی بساط جادو و جنبل هسته ای خود را با هدفی که گفته شد پهن کرد و دولت امریکا همین بساط را ساز و کار پروسه مستأصل سازی، تضعیف و تنبیه همه نوعی رژیم ساخت. بازنده واقعی این سناریو دولت سرمایه داری ایران بود. وضعیت فعلی جمهوری اسلامی به رژیمی شکست خورده و مقهور در یک جنگ فرسایشی طولانی می ماند که باید مثل همه قدرت های شکست خورده عظیم ترین خسارت ها را بپردازد. به آنچه در شروع این بند گفته شد باز می گردم. همین شرائطی که در اینجا اشاره شد. موقعیت منهزم و مقهور رژیم ایران در عرصه جدال ده ساله هسته ای، موفقیتی که امریکا و متحدانش در راندن دولت اسلامی بورژوازی به ورطه استیصال کسب کرده اند. تن دادن حاکمان بورژوازی ایران به سازش و عقب نشینی، نیاز مبرم دولت ایالات متحده به همراهی ایران، برای حل و فصل پاره ای مخمصه های منطقه ای و بالاخره فراهم شدن زمینه های این همکاری به عنوان بخشی از دستاورد پروسه چند ساله جدال، همه و همه جمهوری اسلامی را در قیاس با گذشته از حمایت وسیع تر بورژوازی جهانی برخوردار می کند. نکته مورد تأکید ما در اینجا سوای این حمایت مسأله بسیار مهم تری نیز هست. این که مثل همه موارد دیگر، مثل تمامی برنامه های جمهوری اسلامی در حوزه چالش بحرانهای اقتصادی، جنگ ارتجاعی ۸ ساله، بازسازی اقتصاد فروپاشیده سرمایه داری، پروژه تعمیق ادغام سرمایه اجتماعی ایران در سرمایه جهانی و اجرای طرحهای مختلف صندوق بین المللی پول، در اینجا نیز پرداخت کنندگان کل غرامت ها و خسارت های خارج از شمار و محاسبه ناشی از مناقشات هسته ای و تحریم ها، فقط توده های کارگر ایران خواهند بود.
اوضاع روز جامعه و جهان برای دولت بورژوازی در یک سوی و طبقه کارگر در سوی دیگر چنین است. همه چیز به زیان جنبش کارگری است و همه آوارها بر سر کارگران خراب است اما در سینه سای تمامی این طوفان ها و تندبادهای سهمگین وزان از سرچشمه توحش سرمایه، پدیده اصلی تعیین کننده سیر رویدادها نه این طوفان ها که چیز دیگری است. همه چیز بستگی به جنبش کارگری دارد. جنبشی که زمینگیری و رکود و استیصالش تنها دلیل واقعی همه این شبیخون ها و تهاجمات و بشرستیزی های سرمایه داری و دولت جمهوری اسلامی است. ریشه را باید در اینجا کاوید و گره را فقط از اینجا می توان شروع به گشودن کرد. ۳۵ سال است که توده های کارگر از دستمزدهای محقر خود که کمتر از ۱۰ درصد سودی است که در ازاء دریافتش برای سرمایه داران تولید می کنند غرامت و غرامت و باز هم غرامت ماندگاری سرمایه داری و بقای جمهوری اسلامی را می پردازند. ۳۵ سال است که طعمه حمام خونها، هلوکاست ها و کوره های آدم سوزی این رژیم می گردند. ۳۵ سال است که در قعر جهنم گند و خون مخلوق سرمایه و بورژوازی ایران هر روز فرسوده تر، گرسنه تر، اسیرتر و درمانده تر می شوند. در طول این مدت هر روز که گذشته است جنبش کارگری ضعیف تر و سردرگم تر شده است. با گذشت هر روز مسافت ها عقب نشسته است. هر روز سطح انتظاراتش را از روز پیش پائین تر آورده است، در همه این مدت اعتراض، مبارزه، اعتصاب و خیزش کرده است اما یک کار را نه در این دوران، نه در هیچ دوره دیگر، نه در هیچ برهه ای از تاریخ حیات خود انجام نداده است. هیچ گاه راه متشکل نمودن قدرت طبقه خود برای یک جنگ واقعی طبقاتی و سرنوشت ساز علیه سرمایه داری را پیش نگرفته است و حتی جستجو نکرده است. در بهترین حالات این قدرت را نردبان فرصت طلبی این و آن حزب راست یا چپ بورژوازی ساخته است. به عده ای سودجو فرصت داده است تا به نامش حزب سازند و دکه حزبی خود را وسیله فروش قدرت وی سازند. به سندیکاسازی آویخته است و از این طریق باز هم بازار کساد مالکان سکت ها را رونق داده است. حاصل کارنامه ای چنین معیوب و مخدوش موقعیت اسفباری است که جنبش کارگری روز در آن غرق است. کارگر ایرانی بدون پاره کردن رشته تداوم این کارنامه هیچ راهی به زندگی در پیش روی خود ندارد. این واقعیت سیاهی است که کل احزاب و گروههای طیف رفرمیسم راست و چپ در طول بیش از یک قرن آن را باژگونه نموده و رویه وارونه آن را وسیله کاسبکاری در میان کارگران ساخته اند. به این وضع باید پایان داد. شب پرگان از همه سو در پروازند. روحانی، این رمال ترین، شعبده بازترین، نیرنگ سازترین و دجال ترین ذخیره زرادخانه توحش بورژوازی همراه با ارکستر همنواز خویش متشکل از دار و دسته حمام خون سالار خاتمی و رفسنجانی و همه اصلاح طلبان و سازندگان شیپور به دست عربده سر می دهند که گویا « دوران متفاوتی» آغاز شده است!!! در متفاوت بودنش تردیدی نیست اما ماهیت و طول و عرض این تفاوت همان است که بالاتر گفتیم. جمهوری اسلامی زیر فشار خرد کننده بحران اقتصادی و تعمیق روزافزون این بحران توسط تحریم های امریکا و متحدانش به حداکثر استیصال غلطیده است. چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران به طور کامل مختل است. خطر فلاکت وسیع و گرسنگی و فقر و بی داروئی و همه مصیبت های دیگر در راه است. رژیم شیرازه بقای خود را در خطر می بیند و در چنین وضعی عزم جزم کرده است تا عجالتاً بساط مناقشه با رقبای نیرومند جمع کند، از نیاز حاد دولت امریکا به موقعیت منطقه ای خویش سود جوید. در قبال پسگرد و دادن امتیازات بسیار سهمگین به بورژوازی امریکا و غرب دستمایه ای برای ماندگاری خود و بازسازی اقتصاد مختل سرمایه داری به چنگ آرد. کل امید رژیم این است که با اغتنام این فرصت کوهساران عظیم غرامت همه این کارها را بر سفره بی نان توده های کارگر سرشکن سازد. واقعیت سوای این هیچ چیز نیست اما اپوزیسونهای راست دکاندار مردارخوار خارج کشوری و داخل نشین در گوش کارگران می خوانند که گویا اوضاع به سود آن ها تغییر خواهد کرد!! حزب ها، اتحادها، سازمان ها و سکت های با نقاب چپ نیز در پوشش افشاء عوامفریبی های روحانی و کل جمهوری اسلامی، خطاب به توده های کارگر می گویند که باید از فرصت سود جست، حرف آن ها این است که رژیم سخن از تغییر می گوید، این سخن دروغ است اما ما باید بساط سندیکاسازی پهن کنیم!! به احزاب روی نهیم و دست به این نوع کارها زنیم!! معنی حرف ها بسیار صریح و ساده است هر چند که صاحبانش یارای فهم آن ها را نداشته باشند. ترجمه زمینی نسخه نویسی ها این است. رژیم دروغ می گوید اما شما باور کنید و همه دروغها را راست پندارید!! با تلقی راست بودن از کریه ترین ترفندها به چاه رفرمیسم راست سندیکائی در غلطید و از درون این چاه با نعش جنبش خویش چاله های آز رفرمیسم حزب باز چپ نما را پر کنید. نسخه اینان همان است که در هر دوره و شرائطی به شکلی پیچیده شده است و تمامی تاریخ را به جای آنکه تاریخ مبارزه طبقاتی باشد، به تاریخ سازش ها و شکست های دهشتبار تبدیل کرده است.
اما حرف واقعی و راه درست کدام است. اینکه جمهوری اسلامی در چه شرائطی است و برنامه کارش چه می باشد، بالاتر گفته شد. و اینکه کارگران چه باید بکنند پیش از هر چیز باید تمامی تجارب صد ساله جنبش خود، تجارب چند صد ساله جنبش بین المللی خویش، درس های مبارزه طبقاتی چند قرن توده های طبقه شان در دنیا را برای لحظه ای جلوی چشم قرار دهند. کاری که اگر انجام دهند کمترین حاصلش این خواهد بود که در متن مبارزات روز خود، کل ترفندهای دولت اسلامی از جمله باند دجال روحانی و حامیانش را بر سینه دیوار خواهند کوبید. به سندیکاسازی و حزب سالاری نه خواهند گفت، به جای همه اینها همدیگر را پیدا خواهند کرد، دست در دست هم پیچ و خم پردست انداز سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری را چراغ خواهند انداخت. با چشم آگاهی طبقاتی این مارپیچ طولانی را ورانداز خواهند کرد. با شناخت لازم راههای فراهمسازی قدرت پیکار برای طی این مسیر را اندیشه و حاصل اندیشه ها را پراتیک خواهند نمود. رفرمیسم راست و چپ به ویژه دومی در طول قرن پیش با دروغگوئی، در ذهن توده های کارگر القاء کرده است که این کارها ممکن نیست. که توده کارگر بدون نخبگان صدرنشین حزب سالار قادر به انجام این کار نمی شوند. آنها سوای این به فریبکاری و دروغ بافی زشت دیگری دست زده و می زنند. اینکه گویا معنای عزم جزم کارگران برای پیکار علیه سرمایه داری و علیه هستی این نظام آن است که مبارزه روزشان برای بهبود معیشت و حصول رفاه و کسب آزادی های سیاسی یا سرنگونی ماشین دولتی سرمایه تعطیل گردد!! این یک خدعه آفرینی ننگ آلود ضد کارگری و در خدمت بورژوازی است. بحث اساسی این است که این دوتا یعنی مبارزات عاجل طبقه کارگر برای خواست های روزش و پیکار تاریخی طبقه اش برای نابودی سرمایه داری نباید از هم منفک، نامتجانس و غیرهمسنخ شوند. احزاب طیف رفرمیسم چپ تاریخاً دست به این کار زده و این دو پویه همگن و هم جوهر را از هم بیگانه و با هم نامتجانس نموده اند. اقدام آن ها در این زمینه گمراهه سازی بسیار موحشی در پیش پای جنبش کارگری و ساز و کار آویختن این جنبش به دار قدرت بورژوازی بوده است. احزاب و سکت های چپ خارج از مدار پیکار ضد کار مزدی این کار را انجام داده اند و بر بلندای این شعبده بازی شیپور عوامفریبی های دیگر را در گوش کارگران به صدا در آورده اند از جمله اینکه گویا کمونیست های راستین مارکسی بر روی مبارزات روز کارگران پل می بندند و فقط به سردادن شعار ضد سرمایه داری بسنده می کنند!!
اگر توده های کارگر مبارزه برای افزایش دستمزد، بهبود شرائط کار، معیشت متعالی، رفاه روزافزون، رفع نابرابری جنسی، محیط زیست مناسب انسانی، مسکن مدرن، بهترین شرائط رشد کودکان، عالی ترین سطح آموزش و درمان و خلاصی از خفقان و دیکتاتوری یا سایر خواست های فوری زندگی خود را نه به دار قانونیت، قرارداد، حقوق، مدنیت یا کلاً نظم سرمایه بلکه فقط و فقط به قدرت پیکار ضد سرمایه داری خود گره زنند آنگاه هر لحظه مبارزه روزشان حلقه مهمی از زنجیره سراسری جنگ طبقاتی آن ها علیه اساس سرمایه داری خواهد بود. این کاری است که احزاب لنینی تاریخاً علیه آن تاخته اند. دقیقاً به این خاطر که هر جنب و جوش طبقه کارگر برای سازمانیابی آگاه قدرت ضد کار مزدی خود تیر خلاصی بر مشروعیت و موجودیت بورژوائی خود این سکت ها و احزاب است.
جنبش جاری کارگران همواره در مقابل دو ریل کاملاً متضاد ایستاده است. می تواند گدای عاجز کوی سرمایه برای یافتن زباله دانی پلشتی در قطار نظم و مدنیت و حقوق و قانون سرمایه داری شود، خواستار حق اعتصاب، حق تشکل، قانون رفع تبعیضات جنسی، قانون کار بهتر!! قانون بازنشستگی و خیلی «حق» ها!! قانون ها!! و کانون ها گردد. با فرض استیفای این حقوق، برپائی این نهادها و انعقاد این قراردادها، هر شکل اعتصاب، اعتراض، تشکل، خواست، ابراز وجود، انتظار، امید و همه چیزش را در گورستان نظم سرمایه دفن کند، قدرت جنگ طبقاتی خود علیه سرمایه را به ثمن بخس بفروشد و زندگی ذلت بارش را از این منزل به آن منزل کند. در همان حال منتظر ظهور منجیان حزب نشین ماند، اگر قران سعدینی روی دهد رخش راهوار سوارکاران سکاندار سفینه حزب گردد، شاید هم ماشین دولتی روز سرمایه را به زیر کشد و ماشین تازه نفس حزبی را میدان دار بازسازی سرمایه داری با نام و نگار دیگری کند. کاری که سندیکاسازان و اتحادیه سالاران حزبی یا غیرحزبی، مسالمت جوی یا میلیتانت و سرنگونی طلب همیشه به دنبال آن روان بوده اند و یک قرن تمام کارگران را به گزینش آن راه برده و فرمان داده اند. این همان راهی است که ایستگاه آخرش وضعیت دردناک روز جنبش کارگری جهانی است.
ریل دوم سمت و سوئی ذاتاً متضاد و معکوس دارد. در اینجا کارگران بر هر چه قانون و قرارداد و مدنیت و حقوق سرمایه است شمشیر می کشند. فقط به قدرت لایزال طبقه خود تکیه می کنند. این قدرت را آگاه و افق دار و تاریخساز می نمایند. برای این کار راه سازمانیابی شورائی سرمایه ستیز توده های هر چه وسیع تر طبقه خود را پیش می گیرند. با این قدرت سازمان یافته شورائی علیه بورژوازی و نظام بردگی مزدی جنگ می کنند. هر روز هر چه قدرت دارند وارد میدان جنگ می سازند و تا هر کجا که بتوانند سرمایه داران و دولت آن ها را عقب می رانند. پیشروی های خود و عقب نشستن های بورژوازی را معیشت مرفه تر، بهداشت بهتر، تبعیضات جنسی کمتر، مسکن مدرن تر، ساعات کار کوتاه تر، آموزش عالی تر، آزادی های سرشارتر و در یک کلام زندگی انسانی تر و مرفه تر و مدرن تر می کنند، در درون شوراها و در پویه پیکار شورائی علیه سرمایه سر کریه بورژوازی را از روی تنه خود بر می دارند و سر آگاه طبقاتی خود را قرار می دهند. شوراها را میدان ارتقاء آگاهی، مشق قدرت، سنگر نبرد، کانون تمرکز قدرت می سازند. همه این کارها ممکن است و کارگران برای زنده ماندن حال و رهائی فرجامین راهی سوای این ندارند. اشتباه نشود، برای جنبش کارگری نسخه پیچی نمی کنیم، حکم نمی دهیم و به جای آنها تصمیم نمی گیریم. حرف ما فقط یک چیز است. همه راهها به بن بست رسیده است، همه راهبردها شکست خورده است و همه شواهد تاریخی و تمامی درس های مبارزه طبقاتی فریاد می زنند که راه رویکرد ضد کار مزدی پیمودنی و تنها راه رو به پیروزی در پیش روی کارگران است. باید راه افتاد، باید رفتن این راه را شریان پراتیک روز نمود. برپائی شوراها شعار نیست. با شورا، شورا کردن هیچ سنگی بر روی هیچ سنگی نهاده نمی شود. هر چه نام شورا دارد هم شورا نیست، کاملاً بالعکس غالب شوراهائی که نسخه پیچی می گردد نام جعلی گمراه کننده ای برای سندیکاسازی است. بحث مطلقاً بر سر نام ها نمی باشد. سخن از سازمانیابی جنبشی است که به طور واقعی ضد سرمایه داری، در تمامی عرصه های حیات اجتماعی علیه سرمایه و در راستای محو کار مزدی باشد. اگر بناست چنین جنبشی شکل گیرد نمی تواند که شورائی و بستر دخالتگری آگاه و فعال و خلاق آحاد توده های کارگر نباشد. با کمیته سازی بالای سر توده کارگر هم نمی توان جنبش شورائی بر پای کرد. در طول سال های اخیر اینجا و آنجا کارهائی صورت گرفته است و کارگرانی برای رفتن این راه آستین بالا زده اند. اینکه نظام بردگی مزدی و دولت درنده این نظام با تمامی زرادخانه های قدرت سرمایه سد راه این کارند بحثی نیست اما شکست ها و سترون ماندن کوشش ها بیش از آنکه به شبیخون های رژیم مربوط شود، بیش از آنکه به لشکرکشی های احزاب رفرمیسم چپ یا سندیکاسالاران ربط یابد، به اشتباهات اساسی فعالین و دست اندرکاران رفتن این راه قابل ارجاع است. شوراهای واقعی ضد سرمایه داری را نمی توان با اطلاعیه و اعلامیه و انتشار مانیفست و مانند این ها به وجود آورد. بدون شک به همه این ها نیز نیازمند است اما ساختن شوراها خود جنبش، مبارزه و جنگ است. جنگ ها را شعار و بیانیه و فراخوان پیش نمی برند و به پیروزی نمی رسانند. این انسان های کارگر در حال مبارزه با سرمایه داری در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی هستند که باید همدیگر را پیدا کنند، دست در دست هم گذارند و در هر گام هزارها کار انجام دهند. هزارها مشکل حل کنند، هزارها گام برای آگاهی، برای شناخت ژرف تر عینیت روز سرمایه داری و تبدیل این شناخت به سر آگاه طبقاتی خود بردارند. در همین سال ها برخی آدم های مدعی حضور در این راه، در کنار همه اشتباهات دیگر بر طبل این اشتباه هم کوبیدند که جنبش برپائی شوراها یک جنبش صرفا علنی است، به این دلیل که شوراها ظرف مبارزه است و مبارزه هم علنی می باشد. بحث کار علنی و مخفی و افتادن به این ورطه ها نیست. سخن این است که برای جان گرفتن و تولد و ابراز وجود علنی و آفتابی شدن استخواندار هر سلول شورائی ضد سرمایه داری دنیائی کار لازم است که بخش اعظم این کارها چاره ای نیست جز اینکه مخفی انجام گیرد. یک چیز روشن است. آنان که فعالان واقعی و آگاه و دست به کار این کارزارند، اسرار پیشبردش را هم یا خوب می دانند، یا خوب کشف می کنند و به کار می گیرند. باید راه افتاد، باید در دل مبارزات روز، با رعایت تمامی جوانب کار، با تک تک توده های کارگر به گفتگو نشست و حاصل هر گفتگو را توشه تداوم کار و پیکار کرد.
ناصر پایدار
دسامبر ۲۰۱۳

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.