!!کارگران گرسنه و « انقلاب» فاشیستی بورژوازی

تاریخ فقط به ورطه تکرار کمیک رویدادهای تراژیک دوره های پیش نمی غلطد، برخی وقت ها مراسم این تکرار را به صورت چندش بارترین و شنیع ترین سناریوها هم برگزار می کند. قرن بیست و یکم چنین شروع شده است اما به طور قطع این چنین پایان نخواهد یافت. سده بیستم در تلاطم جنبش های عظیم استثمارشوندگان کارگر و دهقان سر بر کرد. جنبش هائی که به شکل غمباری به بورژوازی ناراضی عصر آویختند. بخشی از بورژوازی که پوشش چپ بر تن داشت، زیر بیرق کمونیسم حرف می زد، آوازه آرمانخواهی هایش همه جنب و جوش ها را میخکوب می کرد و تمامی اینها را با بیشترین خطرکردن ها، لباس مقبولیت می پوشاند. جای آن تراژدی های کمیک را اینک انقلابی گری فاشیستی بورژوازی و جلوس ارتجاعی ترین و کثیف ترین رویکردهای بشرستیز این طبقه بر سینه کش موج های پرخروش طغیان ها و عصیان های توده های کارگر گرسنه جهان پر کرده است. اوکرائین نمونه بسیار گویای ماجرا است همه آنچه در طول سال های اخیر در خاورمیانه و شمال افریقا روی داد، همگی از همین جنسند.

سرمایه داری نمی چرخد، شعور بورژوازی ماشین مسخ و تحریف تمامی حقایق تاریخ، با هدف دفاع از بقای بردگی مزدی است. اما حتی نمایندگان فکری همین طبقه، با همین شعور قفل به پندار ماندگاری سرمایه داری واقعیت عریان انحطاط، زنگ خوردگی و فرسودگی غیرقابل تعمیر موتور هستی این نظام را می بینند و از هراس مرگ آلودش، به خود می پیچند. اساسی ترین تمایز میان موقعیت روز سرمایه داری با سالهای شروع قرن بیستم خود این است که نه فقط گنجایش هیچ میلیمتر عقب نشینی در مقابل خیزآب خواسته های کارگران در هیچ نقطه جهان را دارا نیست که کاملاً بالعکس، لحظه، لحظه ادامه حیاتش در گرو سازماندهی و اجرای بربرمنشانه ترین تعرضات علیه هر ته مانده معیشت، رفاه و امکانات اجتماعی طبقه کارگر جهانی است. در چنین شرائطی قطب های قدرت سرمایه جهانی و بورژوازی شریک آنها در هر کشور، با شبیخون های بی توقف خود به زندگی توده کارگر دنیا، از یک سوی، بسیار بیشتر از همیشه، همه زمینه های لازم برای انفجار موج اعتراض کارگران را تولید و بازتولید می کنند و از سوی دیگر نیاز حتمی بقای خود می بیند که همین طغیان ها را با بهره گیری از تمامی دسائس ممکن، دستخوش سرقت بنمایند، سکوی تهاجم سبعانه خود کنند، جرقه های جنگ ضد سرمایه داری را زبانه های قهر اختاپوس سرمایه گردانند، از بطن این مصادره ها، سکوهای عاریتی قهر و قدرت بر پای دارند و از بلندای این سکوها گسترده ترین، پرفریب ترین و ددمنشانه ترین شبیخون ها را برای افزایش حصه مشاع خود در پهندشت اضافه ارزش ها، قطاع سهم خویش در مالکیت سرمایه جهانی و ابعاد حضور خود در برنامه ریزی نظم تولیدی و سیاسی مناسبات سرمایه داری سازمان دهند.

ویژگی بسیار بارز سرمایه داری روز، وحدت کل بورژوازی جهانی، برای تنزل بی انتهای کار لازم کل طبقه کارگر بین المللی به نفع افزایش بی مهار کار اضافی کارگران دنیا در یک سوی و جنگ و ستیزهای کرکس وار یخش ها و بلوک بندی های طبقه سرمایه دار برای توسعه هر چه ممکن مرزهای مالکیت و قدرت و سهم خود در اضافه ارزش ها، سرمایه ها و برنامه ریزی نظم تولیدی و سیاسی نظام بردگی مزدی در سوی دیگر است. بورژوازی تاریخاً چنین بوده است و برای ماندگاری سرمایه داری زمین و زمان را کارگاه تولید جنایت، میدان اجرای سبعیت و آزمایشگاه کشف بربریت می کرده است اما امروز هر میزان بقای سرمایه داری به اشتعال افزون تر شعله های توحش سرمایه برای کاستن از کار لازم کارگران و سنگین سازی کفه کار اضافی آنان گره خورده است. یک نکته را فراموش نکنیم. بنمایه هستی سرمایه است که همه دستاوردهای دانش بشری را دستمایه تحقق همین هدف سازد اما آنچه امروز شاهدش هستیم و تا سرمایه داری هست شاهدش خواهیم بود، نه صرف پویه همیشگی سرمایه، نه مجرد فرایند پیگیری هدف مذکور از طریق ارتقاء مستمر بارآوری کار اجتماعی که حصول این هدف از طریق گرسنه سازی بدون هیچ مرز و محدوده میلیاردها نفوس توده های کارگر دنیا به مثابه پیش شرط حتمی بقای این نظام است. در این شرائط است که  توده های کارگر زیر فشار فقر و گرسنگی و بی مسکنی، بی بهداشتی، نداشتن درمان و دارو و آموزش، اعتیاد و فحشاء و استهلاک و تحقیر سیل وار به خیابان ها می ریزند. در یک چشم به هم زدن همه چیز معکوس می گردد. جای شعار غذا، پوشاک، مسکن و دارو و درمان، رفاه و آزادی و برابری و زندگی شرافتمندانه آزاد انسانی، یکراست باعربده های مستانه نفرت بار بورژواژی ناسیونالیست، فاشیست، نئونازیست و هیتلریست، بورژوازی دینمدار مومیائی شده تاریخ، زن ستیز، تروریست، کمونیست کش، ضد یهود، بورژوازی طالبان و القاعده و جبهه نصرت و حکومت شام و عراق پر می گردد و این فقط گام نخست است. قطب های عظیم قدرت سرمایه جهانی از پیش با همه تدارک لازم آماده اند تا در دو سوی ماجرا طوفانی ترین سنگرهای بربریت و توحش را برپای دارند. وجب به وجب پهندشت کشمکش ها را سکوی میدان داری، سربازگیری و تجاوزطلبی خود سازند. بذر سود و قدرت و حوزه نفوذ و بازتقسیم دنیا پاشند، سیلاب های سرکش اضافه ارزش های حاصل استثمار همان کارگران گرسنه در حال سقوط به دره مرگ را پای کشته های خود روان کنند و زمین و زمان را به خون کشند. در یک کلام به سرعت همه چیز از آن روی به این روی می شود. طغیان توده های کارگر برای فرار از مرگ ناشی گرسنگی و نداری و سیه روزی به جنگ کرکسان مردارخوار فاشیست و هماوردی های بین المللی قطب های عظیم قدرت سرمایه جهانی تبدیل می گردد. توده میلیونی و چند ده میلیونی کارگران عاصی، زیر بمب های بی پایان اردوگاههای جنگ بورژوازی، از صحنه رخدادها محو می گردند، هزار بار گرسنه تر، مفلوک تر، بی خانمان تر، با جا نهادن خیل عظیم قربانیان و کشتگان، آواره این و آن نقطه جهنم سرمایه می شوند. دهه اول قرن بیست و یکم چنین گذشت و دهه دوم آن شاهد تداوم رقت بار همین رویدادهاست. دهها میلیون نفوس توده های کارگر سوریه و لیبی فاجعه بارترین شکل این سناریوها را بر سر خود آوار می بینند و اوکرائین با تمامی تفاوت هایش در قیاس با ممالک مذکور، ولو به احتمال بسیار ضعیف چه بسا در سراشیبی غلطش به این گرداب باشد. در اینجا نیز جرقه های انفجار از قعر زندگی استثمارشوندگان کارگر زبانه زد. آنها سالیان درازی است که در آتش بیکاری و فقر و محرومیت می سوزند. رژیم های سیاسی بعد از زوال اردوگاه سرمایه داری دولتی سابق، به سیاق سلف خود و بسیار بدتر، گام به گام، کل خرابی های حاصل بحرانهای طوفانی سرمایه داری را بر سر زندگی کارگران خراب کردند. وضعیت معیشت و بهداشت و درمان و آموزش میلیونها کارگر، هر روز از روز پیش بدتر شد. فشارها لحظه به لحظه حادتر و سهمگین تر گردید. روند وخامت اوضاع به نقطه انفجار رسید و توده های کارگر آماده شورش و طغیان شدند. طبقه کارگر اوکرائین در چنین وضعیتی قرار گرفت و آستانه اعتراض گسترده خیابانی علیه صاحبان سرمایه و دولت درنده یانوکویچ را کوبید، اما درست در همین جا بود که هارترین احزاب و محافل ناسیونالیست و نئونازیست با اغتمام فرصت وارد کارزار شدند. اینان بودند که قهر کارگران را سرقت کردند، بلعیدند و چاشنی پرتاب ارتجاعی ترین و کارگرستیزترین تمایلات خود ساختند. کارگران رفاه و آزادی و زندگی مرفه انسانی می خواستند و اینان خواست های توده های کارگر را تبدیل به ترهات جانخراش، هماغوشی با اتحادیه اروپا، ادغام سرمایه اجتماعی اوکرائین در قطب غربی سرمایه جهانی و فاصله گیری از قطب روسی سرمایه داری کردند. در همین نقطه و تا همین جا طبقه کارگر اوکرائین آوار عظیم شکست را بر وجود خود سنگین دید. از اینجا به بعد کارگران یا نبودند و یا اگر بودند – که جمعیت کثیری از آنها، به ویژه نسل جوان درس خوانده آنها حتماً بودند – فقط نقش عمله و اکره راست ترین جریانات هار بورژوازی را بازی کردند. گام همزمان ماجرا صف آرائی کفتاروار قطب های قدرت سرمایه بین المللی بود. دولت درنده سرمایه داری امریکا همراه با همه شرکای اروپائی، پشت سر بورژوازی ناسیونالیست و نئونازیست اوکرائین صف بستند، تمامی رسانه های خبری و تبلیغاتی خود را در حمایت از این طیف بسیج نمودند، فقط امریکا بنا به تصریح گاردین و اعتراف مقامات وزارت خارجه خود این کشور، بیش از ۵ میلیارد دلار صرف تحکیم و تقویت پایه های نفوذ نازیست ها و سایر مخالفان دولت روز اوکرائین کرد. شرکای اروپائی امریکا و ممالک عضو اتحادیه اروپا هر کدام به سهم خود هر چه در توان داشتند در همین راستا انجام دادند. همگی عروج فاشیست ها و نازیست ها را رستاخیز عظیم دموکراسی خواندند. هیچ کدام و هیچ رسانه متعلق به این بلوک هیچ خبری از سلسله تهاجمات هیستریک نیروهای پروغربی به جریانات موسوم به « چپ» یا حتی به کنیسه ها و اماکن یهودیان بر زبان یا به قلم نیاوردند. گفتنی است که بورژوازی امریکا و غرب دهه های متمادی است که زیر پرچم دفاع از یهودیان زمین و زمان را به آشوب کشیده است و به بورژوازی هار اسرائیل امکان داده است تا میلیونها فلسطینی را به طور بی امان، آماج فاجعه بارترین بمبارانها و بربرمنشی ها قرار دهد، برگ ویژه کارنامه یهوددوستی آنها در اوکرائین اما یکراست حمایت از نازیست ها، پشتیبانی بی قید و شرط از مهاجمین علیه دار و ندار یهودیان و نوع اینها شد. امریکا و شرکای غربی او چنین کردند و در مقابل، قطب شرقی سرمایه داری نیز در برنامه ریزی، اجرا و پیشبرد همین سیاست ها، همین دسیسه پردازی ها و همین جنایت ها هیچ کم نیاورد. بورژوازی روسیه بدون هیچ درنگ با بهره گیری از تمامی امکانات موجودش در سوی دیگر میدان و در حمایت از بخش های دیگر ارتجاع بورژوازی اوکرائین، وارد کارزار شد. در این وادی نیز فریاد بشردوستی، دفاع از شهروندان روسی، پاسداری از حریم حقوق ساکنان اوکرائین، مبارزه علیه نازیسم و فاشیسم و اولتراناسیونالیسم، حفظ منافع ملی روسیه و فراوان بهانه های آراسته به تمامی زیب و زیورهای دروغین اومانیستی به کهکشان رفت. هیچ یک از طرفین در سر دادن چکامه حقوق انسانی و حرمت آزادی هیچ کم نگذاشتند و در این میان آنچه از زمین و آسمان بمباران شد هر نوع و هر میزان حق حیات ۳۰ میلیون نفوس توده های کارگر اوکرائین بود. جنگی که قرار بود جنگ توده های کارگر اوکرائین علیه سرمایه داران و دولت سرمایه داری و شرکای خارجی باندهای بورژوازی این کشور باشد، عملاً و در همه وجوه خود جنگ میان قطب های سرمایه و در اساس جنگ کل سرمایه علیه همه هست و نیست دهها میلیون کارگر و افراد خانواده های کارگری گردید. چرا چنین شد؟ پاسخ همان است که بالاتر به صورت بسیار تیتروار گفتیم.

اوکرائین مثل بسیاری کشورها و به دلائلی بیشتر از خیلی ممالک دیگر، می تواند طراز محاسبات بلوک بندی های مختلف سرمایه جهانی در سنگین و سبک سازی کفه سودها، سرمایه ها، مالکیت ها، حوزه نفوذ و نقش در برنامه ریزی نظم جهانی سرمایه داری را به نفع یکی و به زیان دیگری، بالا یا پائین ببرد. اوکرائین حدود ۱۸ میلیون نیروی کار شبه رایگان دارد. یک کشور وسیعاً صنعتی است و تا زمان بقای « شوروی» سابق دومین خودمختاری بزرگ صنعتی این قطب سرمایه داری را تشکیل می داده است. به لحاظ کشاورزی و دامداری و تولید غلات واجد اهمیت چشمگیر است. منطقه استراتژیک بسیار حساسی است و در توازن قوای میان قطب های غربی و شرقی سرمایه بین المللی جایگاه کاملاً مهمی دارد. بورژوازی روسیه از همان روزهای فروپاشی اردوگاه سابق، حفظ مکان سرمایه اجتماعی اوکرائین در پویه بازتولید سرمایه جهانی با همان ویژگی ها و روابط پیشین را یک شرط لازم تضمین منافع و موجودیت خود دید. جزء عظیمی از بخش گردشی سرمایه ثابت اوکرائین توسط سرمایه داری روسیه تأمین می گردد. مراوده ای که در پروسه دورچرخی سرمایه اجتماعی دو کشور سهمی از اضافه ارزش های حاصل استثمار توده کارگر اوکرائین را نصیب سرمایه داران یا دولت سرمایه داری روسیه می سازد. صنعتی ترین نواحی اوکرائین در نواحی شرق و جنوب شرقی قرار دارد. مناطقی که به روسیه از همه جا نزدیک تر است، ۶۰ درصد ساکنانش را « روس تباران»!! تشکیل می دهند، بازار داخلی اوکرائین حوزه انباشت، بازتولید و سامان پذیری بسیار پرسود سرمایه های روسی است. گاز مورد استفاده کارخانه ها و اماکن مسکونی کشور از روسیه خریداری می گردد. لوله های انتقال گاز روسیه به اروپا از اینجا عبور می کند. اوکرائین با این خصوصیات و مؤلفه ها برای بورژوازی روس اهمیتی وصف ناپذیر دارد و درست از همین روی هر نوع جا به جائی در جایگاه سرمایه اجتماعی کشور در تقسیم کار جهانی سرمایه داری یا هر خللی در پایه های ثبات این جایگاه خط قرمز واکنش ها و آستانه تحمل دولت روسیه به حساب می آید. مسأله البته به همین جا ختم نمی گردد. اوکرائین از ستونهای مهم اقتدار استراتژیک روسیه در دنیا، مرکز استقرار یکی از عظیم ترین ناوگانهای دریائی این کشور است. هر نوع چرخش بورژوازی و دولتش به غرب ضربه ای بر موقعیت بین المللی روسیه به نفع رقبای غربی و محاصره شدن این قطب قدرت سرمایه توسط رقیبان است. روسیه به همه این دلائل تحت هیچ شرائطی حاضر به عقب نشینی در مورد اوکرائین نیست. قدرت نمائی و توسعه طلبی هار بورژوازی روسیه تا مرز هجوم آشکار و پنهان به کریمه و پافشاری پوتین بر آمادگی لازم برای دخالت نظامی توحش بار به سراسر اوکرائین باز هم شدیدتر  می گردد زمانی که در نظر آریم، ۱. موقعیت دولت های امریکا و ممالک عضو اتحادیه اروپا را در برابر خود بسیار ضعیف و توخالی می بیند. واقعیتی که بسیار عیان است. امریکا و شرکایش سوای تهدید و لفظ بازی و نمایشات مضحک جانبداری از حکومتگران حاضر اوکرائین هیچ سلاح دیگری در زرادخانه های خود ندارند. همه سیاستها و شگردهای تجاوزگری امریکا به اندازه کافی زنگ خورده اند. سلاح کودتا از کارائی افتاده است. جنگ افروزی نوع افغانستان و عراق به ضد خود بدل گردیده است. خیلی ها سکوت اوباما در مقابل رخدادهای سوریه، مصر، حتی شاخ و شانه کشیدن کسانی مانند کرزای را نشانه مماشات جوئی و جنگ گریزی دولت روز امریکا می دانند!! تصور سرمایه مدار بسیار سفاهت آمیزی که از شدت عشق به آستان حرمت امپریالیستی بورژوازی امریکا، ورشکستگی آشکار تجاوزطلبی های جنگ افروزانه آن را «صلح طلبی»، « چند جانبه گرائی» « دیپلوماسی گفتگو» و مانند اینها نام می گذارند. واقعیت این است که امریکا قادر به هیچ مقابله ای در برابر تهاجم نظامی روز روسیه به اوکرائین نیست، به این دلیل که بضاعت تأمین و پرداخت هزینه اش را دارا نیست. تهدیدهای او و متحدانش در عرصه محاصره اقتصادی، تحریم و نوع این کارها نیز سخت عوامفریبانه و بی مایه است. نیاز ممالک عضو اتحادیه اروپا به روسیه بسیار بیشتر از دومی به اولی است. فقط ۴۰ درصد کل گاز اروپا از کشور روسیه می آید. کل حجم مبادلات اقتصادی امریکا با این کشور نیز از ۲% تجارت خارجی روسیه تجاوز نمی نماید  ۲. دولت روسیه در سرسختی  خود برای مقابله با رقبای غربی در اوکرائین حمایت شمار زیادی از ممالک سرمایه داری دنیا را پشت سر خود می بیند. بحث فقط بر سر دولت هائی مانند جمهوری اسلامی و بشار اسد و رژیم ونزوئلا و بولیوی و نوع اینها نیست. سرمایه داری غول پیکر چین و چه بسا هند نیز عیان یا ضمنی از آنچه پوتین انجام می دهد بدشان نمی آید.

اوکرائین به همه دلائل بالا به پهندشتی برای جنگ کفتاران زشت خوی سرمایه و کرکسان مردارخوار قطب های قدرت بورژوازی تبدیل شده است. امریکا و دولت های غربی همه آنچه را که برد روسیه در اواکرائین است باخت خود تلقی می کنند و طبقه سرمایه دار روسیه هر گام چرخش سرمایه داری اوکرائین به غرب را ضربه ای جدی به منافع حیاتی خود می بینند. آنچه در این میان به کلی گور و گم گردیده است این است که کل منافع روسیه و امریکا و اتحادیه اروپا و جهان سرمایه داری و اساساً کل سرمایه جهانی و دار و ندار طبقه سرمایه دار بین المللی و هر چه حاصل کار و تولید در نقطه نقطه دنیا هست، محصول مستقیم کار و استثمار چند میلیارد کارگر جهان از جمله کارگران اوکرائین است. بورژوازی حق خود می بیند که این جهان بیکران حاصل کار و استثمار پرولتاری را ملک طلق خویش داند، بر سر آن جنگ راه اندازد و در میان شعله های این جنگ، تولید کنندگان واقعی این سرمایه ها، سودها، دارائی ها و امکانات  را به وحشیانه ترین شکل ممکن خاکستر و نابود سازد. آنکه از برای خود هیچ حقی قائل نیست کارگران خالق همه این سرمایه ها و ثروت هایند. سرمایه داری نمی چرخد و تنها چیزی که سقوطش را به تعویق انداخته است وضعیت این طبقه و جنبش و موقعیت فرسوده مبارزه طبقاتی اوست. مطلب را با نکته ای خطاب به کارگران اوکرائین و توده های کارگر سراسر جهان ختم کنیم. برنده جنگ در ساحل دریای سیاه کدام قطب خواهد بود موضوع کلام ما نیست. عصاره سخن این است که بازنده جنگ حتماً پرولتاریای اوکرائین و همزمان طبقه کارگر جهانی است. با چشم بستن بر تمامی توحش ها، درندگی ها، جنگ افروزی ها و بشرسوزی های سرمایه جهانی و قطب های قدرتش، تنها چیزی که حتماً و یقیناً در انتظار کل کارگران دنیاست افتادن قهری و بدون قید و شرط همگی در قعر جهنم سیاه نوع سوریه، لیبی، عراق، افغانستان، مصر، اوکرائین و بسیار بدتر از همه اینهاست. فرار از این سرنوشت فقط یک راه دارد، باید به پا خاست اما نه به شیوه سابق، نه در هیأت پیاده نظام این و آن حزب که متکی به قدرت پیکار سازمان یافته ضد سرمایه داری و شورائی خویش، این تنها راهی است که رفتن هر گامش بازگشائی میدانی برای مقابله با یکه تازی های بورژوزی، جنگ با اساس سرمایه داری، حمایت از همزنجیران سیه روز در این گوشه و آن گوشه، تبدیل شدن به قدرتی سراسری، شورائی و ضد کارمزدی در دنیا و تاختن به سوی رهائی فرجامین انسانهاست.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

 مارس ۲۰۱۴ 

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.