سکتاریسم و جنبش کارگری

سکتاریسم تلاش برای ایجاد گروه، سازمان یا حزب در درون و معمولاً بیرون مبارزه طبقاتی جاری توده های کارگر و پیگیری سیاست ها، راهکارها و راهبردهائی است که به مدد آنها جنبش کارگری از ریل چالش روند کار سرمایه و سازمانیابی شورائی قدرت پیکار سراسری خود علیه سرمایه داری خارج گردد و به اتوریته سیاسی سازمان و متولیان آن گردن نهد. روایت عامیانه و ساده لوحانه ای از سکتاریسم وجود دارد که اولاً واقعیت این تندنس را مقلوب می سازد، ثانیاً خطر آن را برای جنبش کارگری در پرده می کشد، ثالثاً پاره ای از رویکردهای ضروری جنبش ضد سرمایه داری را به غلط برچسب فرقه گرائی می زند، رابعاً و به همه این دلایل اذهان توده های کارگر را نسبت به چند و چون واقعی این تندنس دچار آشوب می کند. در روایت اخیر، سکتاریسم به مجموعه ای از بگومگوها و چالش های انتقادی میان فعالین کارگری بر سر مسائل مختلف اطلاق می گردد. چالش هائی که ممکن است نیاز طبیعی مرزبندی ها و بالندگی جنبش ضد کار مزدی را منعکس کنند، شاید بی ربطی کامل مشاجره کنندگان و محتوای مشاجرات آنها به جنبش کارگری را نمایش دهند و بالاخره امکان دارد که برای مبارزات ضد سرمایه داری طبقه کارگر عمیقاً مضر باشند اما در همه این حالات لزوماً تبلور سکتاریسم یا حتی تمایلات سکتاریستی افراد نیستند.

سکتاریسم با اتوریته گرائی! انحصار طلبی و قدرت جوئی افراد خاص در درون این و آن جنبش یا طیف فعالان جنبشها قابل تبیین نمی باشد. فرد می تواند سکتاریست باشد و افراد سکتاریست هیچ کم نیستند، با این وجود سکتاریسم را نباید و نمی توان در خلق و خوی انسان های معین خلاصه نمود. در جامعه طبقاتی و به طور مشخص جامعه مبتنی بر مناسبات کار مزدوری حتی سره ترین، یکدست ترین و بی ریاترین کارگران هم دنیائی از آلایش ها و پیرایه های خلقی و خصلتی نامتوازن با پروسه کار جمعی، جنبشی و طبقاتی را با خود حمل می کنند، این تمایلات و کارکردها شاید که زیان ها و خسارت های زیادی را هم بر پروسه تکوین و بلوغ جنبش ها وارد سازند. با همه اینها سکتاریسم نه تبخاله نابهنجاریهای شخصیتی این و آن انسان که کاملاً بالعکس گزینه سیاسی نهادین و رویکرد هنجار و ارگانیک بورژوازی یا بخش هائی از بورژوازی در رابطه با جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر است. اطلاق سکتاریسم به صرف جنگ و جدل های عقیدتی، گروهی یا تنش های فردی فعالین سیاسی، انداختن پرده بر روی واقعیت زمخت و جاندار طبقاتی آن است.

سکتاریسم به طور معمول حول یک مشت باورها، اعتقادات و فرمولبندی های مسلکی و سیاسی لنگر می کشد و شالوده کار خود را در همین جا استوار می سازد. این مسأله به سهم خود زمینه هائی را برای پاره ای ارزیابیهای نادرست و گمراه کننده از واقعیت طبقاتی پدیده مذکور فراهم می آورد. سکتاریسم را نمی توان در صرف اجتماع مسلکی و عقیدتی مشتی آدم خلاصه کرد. عقاید و افکار، تحلیل ها و برنامه ریزی ها، تبلور هستی اجتماعی و انتظارات، نقدها و توافقات یک طبقه یا بخش هائی از یک طبقه اجتماعی هستند و لاجرم فرمولبندی های سیاسی، فلسفی، مکتبی و مرامی سکتاریسم را باید بعنوان محمل و عصاره مشترک توافق اجتماعی و طبقاتی بورژوازی یا قشری از این طبقه در برابر واقعیت جنبش توده های کارگر دنیا به حساب آورد. این سخن مارکس که « هستی اجتماعی آدمهاست که افکارشان را می سازد و نه بالعکس» در اینجا نیز به طور طبیعی مصداق دارد.

بنیاد سکتاریسم ستیز با سوسیالیسم طبقه کارگر و جنبش لغو کار مزدی کارگران است. به همین دلیل برای شناخت عمیق این پدیده باید دید که با جنبش کارگری و رویکرد ضد سرمایه داری توده های کارگر چه می کند؟ اساساً این جنبش را چگونه می بیند؟ برای توده های کارگر چه نقشی قائل است؟ به محتوای جاری مبارزات کارگران دنیا از کدام منظر نگاه می اندازد؟ چه افقی در پیش روی جنبش کارگری قرار می دهد و فاصله میان پیکار روز توده های کارگر و این دورنما را از ورای کدام خطوط و کدامین مارپیچ ها یا چه نوع چالشهائی به هم وصل می کند؟ راهکارها و نسخه پیچی او برای جنبش کارگری در طی این فرایند کدام است و بالاخره اینکه در هر کدام از این قلمروها و معضلات مبارزه طبقاتی کارگران چه آلترناتیوی را جایگزین رویکردها و راه حلهای واقعی جنبش ضد سرمایه داری می نماید. سکتاریسم از درون مجموعه ای از این بدیل سازی ها و راهبردها است که نقش خود را به پیش می برد، به صورت یک پدیده مادی در درون و بیرون مبارزه طبقاتی کارگران ابراز وجود می نماید، به میزان توان و ظرفیت اثر گذاری خود جنبش کارگری را زیر فشار قرار می دهد و مبارزه ضد سرمایه داری پرولتاریا را دچار آسیب می سازد. برای شناخت سکتاریسم باید به بررسی نقش آن در این قلمروها پرداخت، زیرا که تکیه بر مبانی دیگر در این گذر گزینه ای نادرست، گمراه کننده و در خدمت اشکال مختلف رفرمیسم راست و چپ خواهد بود.

 

سوسیالیسم پرولتاریا جنبشی است که قدرت پیکار طبقه کارگر را بعنوان طبقه ای با ظرفیت گورکنی سرمایه داری به نمایش می گذارد. این جنبش لزوماً مورد قبول و پشتیبانی همه بخش های طبقه کارگر نمی باشد و همه کارگران آن را به عنوان تنها بستر تقابل و جدال خود با سرمایه داری تلقی نمی کنند. هستی اجتماعی پرولتاریا و شرائط زیست، کار، استثمار، فرودستی، ستمکشی و بی حقوقی او در روند کار سرمایه نیروی واقعی سلسله جنبان سوسیالیسم لغو کار مزدی است اما درجه آگاهی و ظرفیت افق گشائی و  تدارک مبارزه طبقاتی کارگران هم بخش لایتجزای همان هستی اجتماعی آنها را تشکیل می دهد. از این که بگذریم حتی مؤلفه های تعیین کننده هستی اجتماعی و طبقاتی کارگران نیز لزوماً همگون یا عین هم نیست و این ناهمگونی و تمایزات به نوبه خود در رویکرد آنها به گزینه های مختلف و گاه متضاد تقابل با سرمایه داری تأثیر جدی بر جای می گذارد. یک چیز در این میان بسیار تعیین کننده و اساسی است. پایه های مادی همه راه حلها و رویکردهای بیگانه با کمونیسم لغو کار مزدی در درون طبقه کارگر و جنبش وی سخت متزلزل و نهایتاً در معرض فروپاشی قطعی و محتوم است. فراموش نشود که محتوم بودن این امر رویه اینهمانی محتوم بودن پیروزی سوسیالیسم نیست. این دومی بحث جداگانه ای است  و ربط چندانی به موضوع مورد گفتگوی حاضر ما پیدا نمی کند. نکته مهم مورد توجه در اینجا این است که سوسیالیسم طبقه کارگر از یکسوی جنبش درون زاد هستی اجتماعی طبقه کارگر و صاحب گسترده ترین پایه های مادی لازم برای نشو و نما، رشد، شکوفائی، نیرومند شدن و به پیروزی رسیدن در درون جنبش کارگری است و از سوی دیگر در همه این زمینه ها و برای تثبیت و استوارسازی پایه های حیات خود در هر گام و هر فاز نیازمند توسل به ساز و کارها، راهبردها و رویکردهای خاص خویش است. سکتاریسم تندنس همه جا حاضری در این راستا و در همه این قلمروها برای عقب راندن راهبردها، گزینه ها و صف آرائی طبقاتی توده های کارگر علیه سرمایه داری و جایگزینی آنها با بدیل های خاص بورژوائی است.

سازمانیابی ضد سرمایه داری توده های کارگر با افق محو کار مزدی مسأله ای است که برای سوسیالیسم پرولتاریا بسیار سرنوشت ساز است. این فرایند محتوای طبقاتی و اجتماعی معینی را با خود حمل می کند. تلاش جامع الاطراف برای ارگانیک بودن سطح مبارزه جاری کارگران، مطالبات پایه ای ضد سرمایه داری، سازمانیابی طبقاتی علیه سرمایه، آگاهی و شناخت طبقاتی از عینیت حی و حاضر جامعه کاپیتالیستی، قلمروهای مختلف اعتراض و پیکار اجتماعی طبقه کارگر و کل پروسه سوخت و ساز قوای طبقاتی توده های کارگر در راستای تدارک آمادگی برای نابودی سرمایه داری و استقرار سازمان شورائی دخالت مستقیم و آگاه همه آحاد توده های کارگر در برنامه ریزی سوسیالیستی کار و تولید و نظم اجتماعی است که محتوای عینی و جنبشی این فرمولبندی را تعیین می کند. سکتاریسم بستر تلاش بورژوازی برای از هم پاشیدن تمامی این مفصلبندی، چرخیدن در لابلای همه بافت های آن، تهی ساختن نسوج حیاتی جنبش ضد سرمایه داری کارگران از ملاط و محتوای رادیکال طبقاتی و کشت انواع انگاره ها، رفرم پردازی های راست و چپ و بدیلهای منحرف کننده بورژوائی  در عمق این نسوج و کل این ارگانیسم است.

ترجمه زمینی ارگانیک بودن پدیده های بالا در فرایند مبارزه طبقاتی توده های کارگر این است که هر سطح اعتراض کارگران، حتی نازل ترین آن و به طور مثال مبارزه برای دریافت دستمزدهای پرداخت نشده به محور ستیز با اساس سرمایه داری پیوند خورد. مکان هر سطح استثمار و هر نوع بی حقوقی کارگران در آناتومی کل روند کار سرمایه و در پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی کندوکاو گردد، محتوای این کنکاش به آگاهی روز پرولتاریا توسعه داده شود. مطالبات روز کارگران حلقه معینی از زنجیر مبارزات ضد سرمایه داری آنها باشد، هر مقدار سازمانیابی توده های کارگر حول این مطالبات، شورائی و متناظر با دخالت فعال آحاد کارگران در پروسه پیشبرد مبارزه طبقاتی گردد. تمامی راه حلها و راهبردهائی که برای بردن جنبش کارگری به ناکجاآبادهای رنگارنگ کار مزدی، ولو با آدرس ها و نام و عناوین دیگر به کمین نشسته اند، بسیار صریح و محکم مورد انتقاد قرار گیرند. همپیوستگی عرصه های متنوع پیکار طبقه کارگر به صورت سنگری متحد در درون یک جبهه سراسری کارزار طبقاتی مورد توجه باشد. مبارزه علیه بیکاری، تبعیضات ناروای جنسی و قومی، کار کودکان، دیکتاتوری و خفقان و ستم سیاسی یا اجتماعی، پیکار برای کسب تمامی آزادی ها و حقوق اجتماعی، همه و همه جایگاه ارگانیک خود را در فرایند سراسری مبارزه برای محو سرمایه داری احراز نمایند.

سکتاریسم رویکردی است که بر کل تعینات و شاخص های بنیادی بالا خط می کشد. بدون هیچ تردید فقط سکتاریسم نیست که چنین می کند. همه تندنس های دیگر متعارض با سوسیالیسم لغو کار مزدی در زیر پا نهادن این شاخص ها با هم شریک و همراهند. تفاوت سکتاریسم با رویکردهای دیگر این است که تاریخاً و سنتاً در مواجهه با جنبش کارگری لباس « چپ » می پوشد. فاقد زمینه های درونی در شرائط کار و زندگی و پیکار توده های کارگر است، ایدئولوژیک و مسلکی حرف می زند، نقطه عزیمت او در تمامی رویکردها تشکیلات خاص حزبی او است و همه چیز را برای حزب، گروه و سکت خود می خواهد. نسخه پیچی هایش برای جنبش کارگری دستورالعمل های متناظر با انطباق هست و نیست این جنبش با مصالح و منویات سکت است. خود را قیم توده های کارگر تلقی می کند و قیمومت خویش بر طبقه کارگر را یگانه راه رهائی پرولتاریا می داند. جهان هستی را در چهاردیواری وجود حزب یا حتی گروه چند نفری خود خلاصه می نماید. مصالح رشد و ماندگاری سکت را مصالح جنبش کارگری و بشریت عصر قلمداد می کند و اندیشه مبتنی بر منافع حزب را تئوری رهائی انسان می پندارد. در فاصله مرزهای حزب برای خود جامعه ای بر پا می سازد که ماکت تصنعی طنزآمیزی از جامعه موجود سرمایه داری است. در اندرون همین دنیای محقر دولت به پا می دارد و کل ماشین بوروکراسی نظم سیاسی و مدنی فرارسته از مناسبات کار مزدوری را در آنجا بازسازی و جاسازی می کند. کرانه های حریم حزب را با مرزهای زمخت مسلکی و سیاسی و اعتقادی محصور می کند و عبور افراد از این حصارها را با قبول شروط تقید به منافع حزب یا به زبان بسیار دقیق تر سران حزب مقید می سازد. هیرارشی طبقاتی وحشتناکی زیر نام سالکان راه دنیای فارغ از وجود طبقات پی می ریزد و انسانها را به نوابغ صاحبنظر و موجودات مادون بی نظر، سیاست گذاران صاحب حق تصمیم گیری و سیاست پذیران مجری اراده غیر، اندیشمندان و محتاجان اندیشیدن دیگران، نویسندگان و توزیع کنندگان نوشته ها، برنامه ریزان و عاملان اجرای برنامه ها و لیست مطولی از این مشاغل تقسیم می کند. خودبیگانگی انسان فروشنده نیروی کار در نظام بردگی مزدی را با خودبیگانگی افراد در پیچ و خم منافع سکت تکمیل می نماید.

سکتاریسم خود را بدیل و قیم جنبش کارگری می داند و بر همین اساس تسخیر قدرت سیاسی به قیمومت از طبقه کارگر را در صدر همه کارهای خود قرار می دهد. درست در همین راستا به صورت نامکتوب، عملاً و ارگانیک از کارگران می خواهد که با انصراف از کل دار و ندار مبارزه طبقاتی ضد کار مزدی در تدارک رژیم ستیزی فراطبقاتی باشند. از دید سکتاریسم این پرولتاریا نیست که در تداوم پیکار بالنده افق دار ضد سرمایه داری شیپور جنگ آخر با نظام بردگی مزدی را سر می دهد و منشور سوسیالیسم را محتوای برنامه ریزی شورائی آحاد توده های خود می سازد. این کار صرفاً در  کفایت حزب است و لاجرم وظیفه سترگ توده های کارگر آن است که منجنیق پرتاب سکت به سکوی قدرت سیاسی گردند. اگر کارگران این کار را انجام دهند نقش تاریخی خود را ایفاء کرده اند!! کار را به کاردان سپرده اند و از آن پس حزب آنان خواهد بود که عینیت موجود را تغییر خواهد داد و سفینه سوسیالیسم را به سوی ساحل جامعه فارغ از وجود طبقات و دولت!!! هدایت خواهد نمود!!!

سکتاریسم  سازمانیابی ضد کار مزدی توده های کارگر را نفی می نماید و آماج کینه و نفرت قرار می دهد. سوسیالیسم را علمی در عداد سایر علوم موجود قلمداد می کند و کشف آن را در لابلای استعدادهای ویژه فرهیختگان دانشگاهی جستجو می نماید، بر واقعیت سوسیالیسم به مثابه جنبش واقعی تغییر عینیت موجود عملاً و در همه شئون خط می کشد و آن را به سطح مشتی فرمولبندی های مکتبی و الفاظ خشک عقیدتی تنزل می دهد. آگاهی طبقاتی کارگران را نه هستی آگاه ضد سرمایه داری آنها که کشفیات آکادمیک دانش اندوختگان بلندپایه طبقات دیگر تلقی می کند. رهبران متفکر و فعال و مدبر جنبش کارگری را نه عناصر درونی سرزمین کار و استثمار و مبارزه طبقاتی توده های کارگر که منجیان اندیشمند و فداکار بر خاسته از طبقات دیگر معرفی می نماید.

سکتاریسم بر پایه باورهای فوق، کل شایستگی طبقه کارگر دنیا را در مبارزات نازل روزانه برای چند و چون معیشت خود خلاصه می کند و امکان ظهور و عروج آگاهانه آنها در سنگر پیکار ضد کار مزدی را از بیخ و بن منکر می شود.   مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر را به طور کامل از هم تفکیک می کند و به کارگران می گوید که برای بهبود معیشت خود تشکل صنفی بر پای دارند، در حالی که برای رهائی فرجامین خود به آستان حزب نخبگان روی نهند. میان جنبش جاری کارگران علیه استثمار و بیحقوقی و ستمکشی خویش با سوسیالیسم دیوار چین بنا می کند و هر نوع تلقی ضد سرمایه داری از این جنبش را نثار سب و لعن به مقدسات مکتبی « کمونیسم» خود می پندارد.

سکتاریسم جنبش کارگری را به بدترین شکل پاره پاره می کند، هر بخش کارگران را به اقتضای سن، جنسیت، نوع کار، محل سکونت، توهمات متعفن قومی و مؤلفه های مشابه به دنبال کاری خاص روانه می سازد. آنسان که در نهایت تنها کاری که برای کارگران هیچ باقی نمی ماند، مبارزه علیه سرمایه داری و جنبش امحاء کار مزدی است. زنان را مأمور ساختن سازمانهای زنانه می کند، کودکان را به برپائی نهادهای کودکانه وا می دارد، کارگران مناطق جغرافیائی مختلف را به تشکیل لشکر پیشمرگه برای دفاع از آرمانهای قومی امر می دهد، بیکاران را مأموریت تشکیل اردوی بیکاران و جدال برای یافتن کار مزدی تفویض می کند. کارگران بخش های آموزش را به سپاه جنگاوران دموکراسی بورژوازی به رایگان می فروشد. به پرستاران و کل توده کارگر غیرمولد دنیا اخطار می کند که از دعوی کارگر بودن احساس ننگ کنند و جای واقعی خویش را در میان قشرهای خردمند و با فرهنگ غیرکارگر جستجو نمایند.

سکتاریسم در همان دنیای تنگ رؤیابافی های مسلکی خود دنیائی از تناقضات تصنعی را بازتولید می کند و آنها را با حرص و جوش و تعبد خاصی لباس تناقضات اجتماعی و طبقاتی جامعه موجود می پوشاند. بنیاد مادی این روند در بطن هستی مادی سکت قرار دارد. سکتاریسم تمامی رویکردها و تعینات بالا را در زیر توده انبوهی از باژگونه پردازی ها پنهان می سازد و موجودیت خود را نماد موجودیت طبقه کارگر و پراتیک محقر سکتی خود را پروسه پیکار سرنوشت این طبقه وانمود می کند. سکتاریست ها به این ترتیب ادعای انجام وظائفی را پرچم وجود خود می سازند که از بیخ و بن با موجودیت مادی و اجتماعی آنها در تناقض قرار دارد. نوعی دوگانگی فاحش که در هر گام از ابراز حیات سیاسی ارکان وجود سکت را به لرزه می اندازد. انزواء، استیصال، آشکار شدن فروماندگی ها، وقوع شکست ها، بی اعتبار شدن همه دعاوی از یک سوی و فشار سرکش و حاد واقعیت های جاری جامعه و مبارزه طبقاتی از سوی دیگر همه و همه دست به هم می دهند و وجود تصنعی و توخالی سکت را زیر پره های چرخ خود له می سازند. این فرایند در شکل انشعابات پی در پی و صف بندی های خصمانه یاران هم سلک و همعقیده دیروز در مقابل همدیگر در درون سکت خود را به نمایش می نهد و به طور مرتب تکرار می گردد.

سکتاریسم با تمامی کارهای فوق و لیست مفصلی از کارهای دیگر این نوعی، بنیاد مبارزه ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی را به چالش می گیرد. جنبش کارگری را در سیاهچال رفرمیسم چپ زندانی می سازد. تمامی راههای رویکرد پرولتاریا به سوسیالیسم واقعی ضد کار مزدی را سد می کند و نهایتاً در صورت اجتماع تمامی پیش شرط های لازم، در متن شرائطی که به نظر می رسد تاریخ برای همیشه از آنها گذر کرده است شاید سرمایه داری دولتی را جایگزین شکل کنونی برنامه ریزی کار و تولید اجتماعی نماید. هیچ سکتاریستی به راحتی حاضر نیست این واقعیت را در باره خویش بپذیرد. بعلاوه شمار کثیری از سکتاریست ها و گروههای سکتاریست عکس اینها را در مورد خود تصور می کنند!!! اما داوری در باره گرایشات مختلف اجتماعی و رویکرد آنها را نباید به دعاوی و فرمولبندی های عقیدتی آنها بلکه باید به واقعیت عریان پراتیک جاری اجتماعی آنها رجوع داد. رفرمیسم چپ ایران بعنوان نماد بارز سکتاریسم در بند بند وجود سیاسی خود تبلور تمامی خصوصیات و کارکردهائی است که در بالا به صورت بسیار مختصر بدان اشاره شد و درست بر همین اساس سرنوشت کار او در رابطه با طبقه کارگر هیچ چیز جز آنکه گفتیم، نخواهد بود.

سکتاریسم مستقل از اینکه نیروی مادی حامل آن کارگران یا غیرکارگران باشند، انعکاس انتظار، آرمان و افکار بخشی از ارتجاع بورژوازی در درون یا حاشیه جنبش کارگری است. در باره هیچ پدیده ای نمی توان کلی حرف زد. جامعه سطح کنکرتی از یک روند کار مشخص است و طبقات و انسانهای درون جامعه در هر دوره تاریخی بر پایه موقعیت مشخص خویش در رابطه با همین روند کار یا شیوه تولید، به طبقات اجتماعی متفاوت و گرایشات سیاسی درون هر طبقه تقسیم می گردند. این کاملاً درست است که در درون طبقه کارگر گرایشات اجتماعی مختلفی وجود دارد اما فراموش نکنیم که دلیل واقعی این امر نه همگنی منافع آگاهانه طبقاتی پرولتاریا با پاره ای از این گرایشات بلکه بالعکس پاشنه آشیل ناآگاهی و توهم کارگران به راهبردها و افق آفرینی های این یا آن بخش از بورژوازی است. سکتاریسم یکی از این رویکردها و در زمره بدترین آنهاست. آنچه امروز در جامعه ایران به صورت سکتاریسم ابراز وجود می کند و میدان داری می نماید، در اساس خود جست و خیز اقتدار طلبانه کور و ناآگاهانه مشتی خودخواه نیست. این مسأله را ما بارها و گاه به تفصیل توضیح داده ایم. فرقه های کنونی چپ بقایای در حال انقراض جنبش های خلقی و ناسیونال چپ دوره های گذشته تاریخند. برای شناخت این سکتاریسم باید حتماً به تاریخ مبارزه طبقاتی رجوع نمود. نطفه این رویکرد در عمق ائتلاف ضدامپریالیسم خلقی کشورهای سه قاره و سوسیالیسم اردوگاهی بسته شده است. در آنجاست که می توان جثه جان دار سنگواره کنونی را بسیار شفاف مشاهده نمود. آنچه امروز به صورت سکتاریسم با جنبش کارگری ایران درگیر است در آن زمان و در دل آن شرائط تاریخی خاص نه لاشه های سکتی فسیل که از قضا برآمد نیرومندی از یک جنبش معین طبقاتی با پایه های نسبتاً وسیع اجتماعی در ارتباط با زمینه های اقتصادی و تاریخی همان دوران است.  جنبشی که به طور قطع جنبش کارگری نبوده است و انتظارات، رویکرد های طبقاتی و اهداف اجتماعی و تاریخی طبقه کارگر را نمایندگی نمی کرده است اما در حصار تنگ سکت های سیاسی و عقیدتی ایام  نیز محصور نبوده است.

جنبش مذکور خیزش اقشار تحتانی بورژوازی بود که بر پایه تعارض معین افقها، مطالبات و انتظاراتش با شیوه امپریالیستی انکشاف کار مزدی در جامعه، دنبال راههای دیگری برای تحقق آرمان های خویش و «استقرار صنعت مستقل ملی»! کشور بود، سیمای دلپذیر آرزوهای خود را در آیینه تمام نمای اردوگاه مشاهده می کرد. از موقعیت ضعیف و عقب مانده جنبش کارگری روز بهره می گرفت، این جنبش را پلکان عروج خود به صفه اقتدار یک اپوزیسون خوشنام رادیکال سوسیالیستی!! و  « ضد سرمایه داری»!! می نمود. شمار کثیر فعالین آن را به مبلغان سیاست ها و راهبردهای خود در میان توده های کارگر مبدل می ساخت. کل این جنبش را پیشمرگ ضد امپریالیسم خلقی می کرد، مبارزات صنفی را تنها بساط کارگر بودن و هست و نیست طبقاتی توده های کارگر می نمود. اقتداء به حزب را میعاد استوار رستگاری کارگران جا می انداخت و در یک کلام همه بلاهائی را که در چند سطر بالاتر برشمردیم بر سر جنبش کارگری می آورد. سکتاریسم موجود بقایای تطور یافته آن جنبش است، مراحل مختلف تطور و افت و خیزهای آن در جای خود موضوعی قابل بحث است. آنچه در اینجا بسیار به اختصار و تیتروار می توان گفت این است که عمر جنبش مذکور دیری است به پایان رسیده است. انکشاف کاپیتالیستی کشورهای  سه قاره و تسلط جامع الاطراف سرمایه داری در همه آن جوامع از یکسوی و فراشد مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی با تمامی کفه سنگین آن به نفع دومی به هر حال از سالها پیش بر موضوعیت وجود تاریخی آن جنبش نقطه پایان گذاشت. این روند لاجرم تلاشی نیروهای متشکله آن جنبش و اجتناب ناپذیری رویکردهای هر بخش به میعادگاه واقعی طبقاتی را در پی داشت. آنچه امروز به صورت سکتاریسم و در زنجیره گسسته ای از حلقه های سکتی زنگ خورده با مواضعی رادیکال نمایانه و ضد رژیمی در پیش روی جنبش کارگری ایران قرار دارد عموماً ابوابجمعی لایه اجتماعی ضعیف، ستم زده و فرودست جنبش یاد شده است.

گذشته این طیف زیر فشار مؤلفه های تاریخی آن دوران با توسل به « کمونیسم » و توجه به طبقه کارگر از منظر معین طبقاتی خاص خود آمیخته است. سیر رخدادهای سیاسی و اجتماعی قرن و تازیانه های سهمگین بی امان دیکتاتوری هار بورژوازی در تمامی دقایق این دوران بر گرده نمایندگان فکری و سیاسی این قشر نیز دریچه چندان بازی به سوی انحلال این جمعیت در ساختار قدرت و موقعیت بورژوازی باقی نمی گذاشته است. به همه  این دلایل بقایای این بخش از جنبش مذکور بسیار طبیعی است که همچنان لباس چپ بپوشد، کارگر کارگر کند و برای یافتن موقعیتی در جنبش کارگری دست به تقلا بزند و در این راستا خیلی کارها که انجام دهد. تشکیل دهندگان سکت ها همه این کارها را انجام می دهند اما فراموش نکنیم که میراث گذشته با تمامی انباشتگی خود بر سینه آنها سنگینی می کند، به طبقه کارگر نپیوسته اند، با همان دیدگاههای عهد کهن به جنبش کارگری نظر می اندازند. از طبقه کارگر همان انتظارات را دارند که در گذشته خویش داشته اند، در این میان اقتدار گذشته را ندارند، از موقعیت نیرومند جنبشی به موضع ضعیف سکتی تنزل یافته اند و در یک کلام به موجوداتی حاشیه ای در کنار جنبش کارگری اما بی ربط به آن تبدیل شده اند.

انقلاب بهمن و مبارزه طبقاتی پیش و پس آن شیرازه حیات این سکتاریسم را به شدت دچار تزلزل ساخت. فشار جنبش کارگری آن سالها رشته پیوند بخش های مختلف آن را از هم پاشید. گروههای زیادی از آن تقلا کردند تا از طریق توسل به پاره ای نقدهای مکتبی و انتزاعی از این یا آن رویه عقیدتی چپ خلقی دفتر و دستک جدیدی با همان ساختار منسجم سکتاریستی اما با پیرایه های کارگرنمایانه، راه اندازند. اینان به ویژه برخی از آنها در طول این دوره ۲۰ ساله به دنبال عبور از پیچ و خم های فراوان، انشعابات مکرر و طی یک مسیر طولانی تفرق و تشتت، عموماً بر ساحل نوع ویژه جنون آمیزی از سکتاریسم لنگر کشیده اند. بسیار خصمانه علیه هر جنب و جوش ضد کار مزدی در هر کجا که باشد شمشیر از نیام می کشند. برای متفرق نمودن کارگران از هم به هر عمل زشتی تن می دهند، با هدف مصادره این یا آن کارگر از فرایند مبارزه طبقاتی جاری و نصب عکس او در ویترین سکت خود با دشمنان اندرونی و حتی بیرونی پرولتاریا ولو به صورت نامکتوب پیمان اتحاد می بندند. برای رسیدن به این هدف ها گاه حتی معیارهای متعارف اخلاق انسانی را هم زیر پای می گذارند و چه کارها که نکرده و نمی کنند.

هیچ فراموش نکنیم که بخشی از طبقه کارگر ایران و فعالین سیاسی وفادار به آرمانهای سوسیالیستی این طبقه نیز سالهای سال در چهاردیواری وجود همان سکتاریسم محبوس بوده اند. بالاتر گفتیم که اسلاف سیاسی و طبقاتی آنچه امروز به طور واقعی سکتاریسم است زمانی نقش یک جنبش نیرومند را ایفاء می کرده است، جنبشی در فاصله مرزهای ضد امپریالیسم خلقی که در همان حال خود را همه کاره، ستاره راهنما و مالک جنبش کارگری می دانسته است. آن جنبش برای مدتی مدید پروسه پیکار و اعتراض و ابراز حیات اجتماعی طبقه کارگر را زیر فشار افق ها، سیاست ها و رویکردهای سیاسی خود داشته است. درست به همین دلیل گروههای زیادی از فعالین رادیکال کارگری و کمونیستهای واقعی برخاسته از اعماق شرائط کار و زندگی و استثمار و مبارزه طبقاتی پرولتاریا نیز روزگاری دراز اسیر راه حلهای همان جنبش بالا بوده اند. از میان این بخش عده ای در طول سالهای ۶۰ به بعد، تا امروز با رویکردی معکوس با آنچه در مورد دیگران گفتیم، با تمامی توان تلاش کرده اند تا به پاکسازی آثار مخرب سکتاریسم در جنبش کارگری ایران و دنیا به صورت پراتیک کمک نمایند. اینان در همه این سال ها هر چه گفته یا نوشته اند، هر گامی که بر داشته اند و هر تصمیمی که گرفته اند در این راستا بوده است. آنان به همین خاطر لحظه به لحظه آماج فحاشی ها و کینه ورزی های « شتری» سکتاریست ها  قرار داشته اند. ادعای تنزه و پاک شدن از  بار همه اشتباهات پیشین بسیار ساده لوحانه و شاید احمقانه است. این عده نیز به طور قطع چنین داعیه ای ندارند.

این نیز موجد هیچ استبعادی نیست که عده ای حتی زیر لوای ستیز با سکتاریسم خود به همین ورطه سقوط کنند. به این معنی که نقش خود را  در جنگ و جدل با فرقه ها و فرقه سازی ها خلاصه نمایند. با جنبش کارگری همان کنند که همه سکتاریست ها می کنند و در عین حال دعوی ضدیت با فرقه گرائی را خاکریز حیات سکت خود سازند. همه اینها به طور قطع امکان دارد اما  تشخیص فعالین راستین جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی از سکتاریست های مدعی چنین نقشی بسیار آسان است. آنان همه جا، همیشه، در همه زمینه ها حرف جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر را می زنند، برای گذاشتن دست در دست فعالین این جنبش در هر کجای جهان تلاش می نمایند. هیچ گروه و فرقه و دفتر و دستکی به پا نمی سازند و هر نوع تشکل سازی خارج از بطن پراتیک جنبش جاری توده های کارگر را مطرود و فرقه بازانه تلقی می کنند. نشریه منتشر نمی نمایند با این باور مبتذل که « گروه» و « حزب» و دار و دسته  نشریه هم باید داشته باشد!!. بلکه حرفهای گفتنی جدی با توده های همزنجیر طبقه خود در سطح بین المللی دارند. در هر نشریه با هر زبان سیر رخدادهای روز جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر را کنکاش می کنند، رفرمیسم راست و چپ را نه در باورها و فرمولبندی های مکتبی بلکه در سطح ملزومات پالایش جنبش روزمره ضد سرمایه داری کارگران به انتقاد می گیرند و بدیل ضد کار مزدی راه حل های رفرمیستی آنها را برای کارگران توضیح می دهند. آنان خود  کارگرند و در هر کجا که هستند تلاششان این است که همه فعالیت های ضد سرمایه داری خود را همراه کارگران و همزنجیران مبارز محل سکونت خود به پیش برند. همه آنها با هم و همگی شان با همه کارگرانی که با هم علیه سرمایه داری پیکار می کنند، روابطی بسیار صمیمانه، شورائی، فاقد هر گونه صدر و ذیل، هر نوع بوروکراسی، هر نوع نقش متفاوت تصمیم گیری و اجرائی دارند.

برای مبارزه با سکتاریسم باید واقعیت وجود سیاسی و طبقاتی این پدیده را شناخت. بی توحهی به این امر و خط کشیدن بر تعینات و مؤلفه های واقعی تبیین موجودیت سکتاریسم، ندیدن زمینه های تاریخی شکل گیری و پروسه فراز و فرود آن در تاریخ مبارزه طبقاتی توده های کارگر و یکی پنداشتن آن با هر جنگ و جدل و چالش سیاسی یا نظری میان رویکردها و جریانات یا جنبش های دیگر، راه مبارزه درست با سکتاریسم را مسدود می سازد.

ناصر  پایدار

۲۸ اکتبر ۲۰۰۷

 

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.